یاران مهدی (عج)

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ویژگی های رسول اکرم (ص)

03 بهمن 1393 توسط یعقوب زاده

محمد(ص) كامل ترين سَمبُل

 


زندگى رسول اكرم(ص) سرشار از فضايل انسانى و صفات پسنديده و سير و سلوكى پايدار بود كه عظمت و بزرگى و اصالت و خُلق و خوى پسنديده از آن نمودار بود. خداوند او را نيكو تربيت فرمود و از گزند محيطى كه در آن مى‏زيست مصون نگاه داشت. پيامبر(ص) آراسته به كليه سجاياى نكوى اخلاقى بود، به همين دليل خداى متعال او را در قرآن بدين صفت توصيف فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ». از اين رو محمد(ص) برجسته‏ترين نمونه كمال انسانى و بهترين الگوى شايسته براى مسلمانان است و خداوند به ما فرمان داده كه از او پيروى نموده و براى دستيابى به رضوان الهى، به دستورات وى عمل نماييم. خداى سبحان مؤمنين را مخاطب ساخته و فرموده است:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُو اللَّهَ وَاليَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛(1)
براى كسانى كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار بوده و خدا را زياد ياد كنند، رسول‏خدا(ص) برايشان بهترين الگو و سرمشق است.
جا دارد هر محقق و پژوهشگرى درباره اخلاق نبى اكرم و صفات پسنديده او در اين زمينه، برقرآن آگاهى يابد؛ زيرا هر صفت پسنديده‏اى كه قرآن بيان داشته، رسول اكرم(ص) بدان متّصف و آراسته بوده است، كتب روايات نيز گوياى ده‏ها هزار حديث از گفتار و كردار و سفارشات آن حضرت است كه بشر را به هر فضيلت و صفت برجسته انسانى دعوت مى‏كند و اين خود قوى‏ترين دليل و بزرگ‏ترين گواه براين است كه رسول خدا(ص) داراى شايسته‏ترين اخلاق نيكو و پسنديده و منحصر به فرد بوده است و ما در اين اندك صفحات، فشرده‏اى از صفات آن حضرت را بيان مى‏داريم تا خواننده گرامى بر آنها آگاه گردد و به همان شيوه عمل نمايد تا به رضوان الهى دست يابد و جا دارد قبل از آن‏كه به بيان صفات آن حضرت بپردازيم اوصاف جسمانى آن بزرگوار را - آن گونه كه يارانش توصيف كرده‏اند - يادآور شويم.

شمايل حضرت

 


پيامبر بزرگ اسلام(ص) چهره‏اى زيباتر از همه مردم داشت و هر كس كه آن حضرت را توصيف مى‏كرد، وى را به ماه شب چهارده تشبيه مى‏نمود. آن حضرت چهره‏اى نورانى و سفيد متمايل به سرخى، چشمانى درشت و مشكين داشت. و بى‏آن‏كه سرمه بزند گويى چشمانش سرمه داشت. داراى مژه‏هاى بلند و ابروهاى كشيده و باريك بود كه تا آن سوى چشمانش امتداد داشتند. پيشانى باز و بينى متناسب، دهانى گشاده با لب‏هايى بسيار زيبا داشت و بين دندان‏هايش فاصله بود. گونه‏هايى لطيف و گردنى بسيار موزون داشت كه نه بلند بود و نه كوتاه، سينه‏اى فراخ، كف دستان و پاهاى او پهن و اندامى نه خيلى بلند و نه خيلى كوتاه داشت. برجستگى شكم او با سينه‏اش مساوى بود و بدن مباركش نه چاق بود و نه لاغر. شانه‏هايى پهن داشت و بين كتف‏هاى آن حضرت مهر نبوت قرار داشت و در كتف راستش خال سياهى متمايل به زرد قرار داشت كه اطرافش را موهايى پر پشت پوشانده بود، موى سر حضرت نه مجعّد بود و نه لَخت، بلكه در حدّ متوسط و تا محاذى نصف و يا نرمى گوش‏ها مى‏رسيد. با صلابت راه مى‏رفت به نحوى كه گويى در سرازيرى حركت مى‏كند، هرگاه متوجه كسى مى‏شد با تمام بدن رو به سمت او مى‏كرد، صد
ايى زيبا داشت، پيوسته اندوهگين بود و در انديشه، سكوتى طولانى داشت و جز در هنگام نياز سخن نمى‏گفت. با ياد خدا سخن را آغاز كرده و پايان مى‏داد. خداوند را بر نعمت‏هايش، هر چند اندك بود سپاس مى‏گفت و با نكوهش از آنها ياد نمى‏كرد و آن‏گاه كه خشمگين مى‏شد رو برمى‏گرداند و چهره‏اش متغير مى‏شد و زمانى كه شادمان مى‏گشت، چشمان خود را فرو مى‏انداخت.
بيشتر خنده‏اش تبسّم بود. كسى كه او را به يكباره مى‏ديد، تحت تأثير اُبهت و شكوه و جلالش واقع مى‏شد و كسى كه با شناخت، با وى همنشينى كرده بود، او را دوست مى‏داشت. ناعته مى‏گويد: قبل از پيامبر و پس از او كسى را مانند آن حضرت نيافتم، رسول خدا(ص) بوى خوش را دوست داشت و بيشتر اوقات، جهت ديدار با فرشتگان و نشستن با مسلمانان از بوى خوش استفاده مى‏كرد، به همين دليل پياز و سير تناول نمى‏كرد، بلكه سير را سبزى بدبو مى‏خواند.

فروتنى آن بزرگوار

 


اندك اتفاق مى‏افتد فرمانروايان صاحب قدرتى كه زمام امور مردم را به دست دارند، داراى تواضع و فروتنى باشند، به ويژه در زمان‏هاى گذشته كه تكبر و فخر فروشى از صفات بارز حكام و فرمانروايان كشورها به شمار مى‏آمد، ولى حضرت محمد(ص) با آن آداب ورسوم رايج به مخالفت برخاست و تواضع و فروتنى يكى از برجسته‏ترين صفات آن حضرت محسوب مى‏شد و يكى از اهداف رسالت آن بزرگوار، ريشه كن نمودن تكبر و خودپسندى بود كه در جهان گسترش يافته بود. بيشتر اوقات، هواداران خويش را پند و اندرز مى‏داد و مى‏فرمود: «كسى كه ذره‏اى تكبر در دل او باشد، هرگز روى بهشت را نخواهد ديد».
پيامبر(ص) در زندگى خويش منتهاى تواضع و فروتنى را از خود نشان داد. در باب رفتار رسول خدا(ص) آمده است كه آن حضرت در آخر مجلس مى‏نشست و در مورد هر يك از افرادى كه با او نشسته بودند به گونه‏اى يكسان برخورد مى‏كرد كه شخص تصور نكند ديگرى كه در مجلس نشسته از او بيشتر مورد احترام پيامبر است.
روزى رسول خدا(ص) با تكيه بر عصا نزد اصحاب رفتند، آنان به احترام حضرت از جاى خود برخاستند. وى فرمود: «مانند عجم‏ها نايستيد كه برخى بر بعضى ديگر تعظيم و كرنش مى‏كنند».
از جمله سخنان حضرت به يارانش اين بود كه فرمود: «شما در مدح و ستايش من مبالغه نورزيد، آن گونه كه مسيحيان درباره فرزند مريم راه افراط پيش گرفته و او را فرزند خدا خواندند، من بنده‏اى از بندگان خدا هستم، لذا به من بنده خدا و فرستاده او بگوييد».
از نمونه‏هاى تواضع و فروتنى آن حضرت اين بود كه وى كفش خود را پينه و لباسش را وصله مى‏زد و در كارهاى خانه با خانواده‏اش همكارى مى‏كرد، به كمك آنها گوشت خُرد مى‏كرد و با حياترين انسان‏ها بود و به چهره كسى خيره نمى‏شد، به پرسش بَرده و شخص آزاد پاسخ مى‏گفت و به گونه‏اى در جمع يارانش مى‏نشست كه آخر مجلس واقع شود. اگر كسى در مورد نيازى كه داشت با او مى‏نشست و سخن به درازا مى‏كشيد، حضرت حوصله به خرج مى‏داد تا آن فرد خودش سخن را كوتاه كند و كسى كه حاجتى از او مى‏خواست آن را بر آورده مى‏نمود و يا حداقل در زمينه برآورده شدن نيازش با او سخن مى‏گفت.
روز فتح مكه مردى نزد آن حضرت آمد كه از ترس، اندامش مى‏لرزيد، حضرت فرمود: «نترس، من كه پادشاه نيستم، من فرزند بانويى از قريش هستم كه گوشت خشكيده خوراكش بود».
اگر اهل تحقيق در پى دليل قاطعى بر نبوت او باشند، چنان چه در همين كلمه دقت كنند، قوى ترين دليل بر نبوت و پيامبرى حضرت را خواهند يافت؛ زيرا مى‏بينيم فرمانروايى كه همه سرزمين‏ها تحت استيلاى وى قرار گرفته و حرف اوّل را مى‏زند خويشتن را از تمامى القاب بزرگى و عظمت بر كنار مى‏دارد و او انسانى است كه وصفى جز وصف نبوت در شأن او نيست.

رأفت و مهربانى

 


اگر ميان ويژگى‏هايى كه انسان از آن بهره‏مند است و صفاتى را كه بدان آراسته مى‏باشد مقايسه نماييم از حيث وارستگى و فضيلت، صفتى را برتر از صفت مهربانى نمى‏يابيم. مهربانى در اسلام صفتى نيك و برجسته است و يكى از صفات خدايى است كه مسلمانان در عبادت و پرستش، رو به سوى او مى‏آورند چه اين‏كه او «رَحمن و رَحيم» است و «وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَى‏ءٍ».
خداى سبحان، رسول اكرم(ص) را خاصّ اين صفت گرداند و در خطاب به مؤمنين فرموده است:
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ؛(2)
پيامبرى از بين خودتان به سويتان آمد. وضع پريشانى و جهل شما بر او دشوار مى‏آيد به شما اهتمام دارد و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
رأفت و مهربانى پيامبر خدا(ص) در دفع ضرر و زيان از مسلمانان و جلب منافع آنها تجسم يافته بود. اين آيه از قرآن، پيامبر(ص) را مورد مدح و ستايش قرار داده، هم‏چنان كه به اخلاق نكو و پسنديده و قلب مهربانى كه با گرفتارى و زيان و ضرر امتش نگران مى‏شد اشاره كرده است و نيز فرستاده‏اش را اين چنين توصيف فرموده است:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛
خداوند با رحمت خويش تو را با مردم مهربان و خوشخو گرداند و اگر تندخو و سخت دل بودى، مردم از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند.
خداى سبحان او را توصيف نمود، چون با مردم به مهربانى سخن مى‏گفت و اين ملايمت و مهربانى از عطايايى سرچشمه گرفته بود كه خداوند به وى عنايت كرده بود، و اگر او فردى درشتخو و سنگدل و نامهربان بود، مردم از او متنفّر گشته و از اطرافش پراكنده مى‏شدند. سراسر زندگى رسول اكرم(ص) رأفت و مهربانى بود، چه در رفتارش با مردم و چه در رهنمودهايى كه به امت خويش داشت. او كسى بود كه به امت خود سفارش مى‏فرمود: «به زمينيان مهربانى كنيد تا آن كس كه در آسمان است [خدا] به شما مهر بورزد»؛ «كسى كه با مردم مهربانى نكند، مشمول مهر و محبت الهى نخواهد بود»؛ «مهربانى از دل شقاوتمند سلب مى‏شود».
مهربانى صفتى است كه به روشنى در انسان‏ها پديدار نمى‏شود، مگر نسبت به كسانى كه از حيث قدرت و مكنت پايين‏تر از او باشند. شما رفتار رسول خدا(ص) را در مورد خدمتكاران وى ملاحظه كنيد؛ يكى از ياران حضرت مى‏گويد: «من هرگز نديدم رسول اكرم(ص) يكى از خدمتكاران خود را كتك بزند».
مسلم، از أنس روايت مى‏كند كه وى گفت: «ده سال خدمتگزارى رسول خدا(ص) را نمودم، آن حضرت هرگز به من اُف نگفت و كارى را كه انجام دادم نفرمود چرا انجام دادى و چيزى را كه انجام ندادم، نفرمود چرا انجام نداده‏اى».
از سفارشاتى كه آن حضرت نسبت به بردگان داشتند اين بود كه فرمود: «آنها برادران شما هستند كه زير دستتان قرار دارند. از آنچه مى‏خوريد بدانان نيز بخورانيد و از آنچه مى‏پوشيد آنها را نيز بپوشانيد، و كارى را كه در توان آنها نيست به آنان محوّل نكنيد، و اگر محوّل كرديد به آنها كمك كنيد».
مهربانى و عطوفت پيامبر(ص) تا آنجا گسترش داشت كه به حيوانات بى‏زبان هم رسيده بود. وى به حيوانات مهربانى مى‏كرد و سفارش مى‏فرمود كه با آنها مهربانى كنند. از جمله سخنان آن حضرت در اين باب اين است: «هر مسلمانى كه درختى بكارد و يا زراعتى كشت نمايد و پرنده، يا انسان ويا حيوانات از آن بهره‏مند شوند، صدقه به شمار مى‏آيد».
حضرت در اين سخن كسى را كه به حيوانى غذا بدهد ستوده و آن را عمل نيك دانسته است كه انسان به واسطه آن به پيشگاه خداوند تقرب مى‏جويد. رسول خدا(ص) درباره ثواب كسى كه به حيوان ترحم و مهربانى كند مى‏فرمايد: «مردى در راهى مى‏گذشت، تشنگى بر او چيره شد، چاه آبى ديد و از آن پايين رفت و آب نوشيد و بالا آمد. ناگهان سگى را ديد كه از شدت تشنگى زبانش بيرون آمده، مرد با خود گفت: تشنگى، قدرت و توان اين سگ را نيز به اندازه من سلب كرده است، از اين رو از چاه پايين رفت و كفش خود را پر از آب نمود و آن را به دهان گرفت و بالا آمد و سگ را سيراب ساخت. خداوند او را مورد ستايش قرار داد و گناهان او را بخشيد». و نيز پيامبر(ص) فرمود: «زنى در اثر زندانى كردن گربه‏اى كه به او خوراك و آب نداد و آن را رها نساخت تا از حشرات بيابان بخورد، مورد عذاب قرار گرفت».
البته اسلام، كشتن حيوان موذى مانند سگ هار را جايز مى‏داند، ولى در كشتن آن رعايت انصاف را شرط دانسته است و ذبح حيوان حلال گوشت را جايز و روا دانسته، ولى دستور داده در كشتن آن رعايت احسان شود. پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «خداوند بر هر چيزى احسان را لازم شمرده، بنابراين اگر حيوانى را كشتيد، صحيح بكشيد و اگر گوسفندى را ذبح نموديد، به شايستگى ذبح كنيد. وسيله ذبح را تيزكنيد تا گوسفندى را كه ذبح مى‏كنيد به راحتى جان دهد».
اگر بيم به درازا كشيدن سخن نبود، موارد بسيارى از مهربانى رسول اكرم(ص) را در مورد ضعفا و بيچارگان بر مى‏شمرديم.

بخشش و بردبارى

 


رسول خدا(ص) در سرشت خود آراسته به بردبارى و عفو و گذشت بود، با اين‏كه قدرت برانتقام داشت، و بدين ترتيب دستور الهى را امتثال كرد كه فرمود: «خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجاهِلِينَ».
در تفسير اين آيه شريفه گفته شده با كسى كه قطع رابطه با تو نموده ارتباط برقرار كنى و به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته است، بخشش نمايى و كسى را كه به تو ستم رواداشته، عفو كنى؛ زيرا اگر با كسى كه قطع رابطه با تو نموده، ارتباط برقرار سازى، درحقيقت او را بخشوده‏اى و اگر به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته بخشش نمايى، كار نيكى را انجام داده‏اى و آن‏گاه كه كسى را كه به تو ستم رواداشته مورد عفو و گذشت قراردهى، درواقع از افراد جاهل و نادان رو گردان شده‏اى. در قرآن كريم درباره تشويق به عفو و بخشش آمده است:
وَلا تَسْتَوِي الحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ؛(3)
خوبى و بدى با هم يكسان نيستند. بدى مردم را هميشه با بهترين عمل پاداش ده تا همان كس كه بين تو و او دشمنى وجود دارد، دوست تو باشد.
درباره متصف بودن رسول اكرم(ص) به اين صفات، اخبار فراوانى وارد شده است از جمله در وصف آن حضرت گفته شده: «رسول خدا(ص) هرگز براى خود از كسى انتقام نگرفت، مگر در مواردى كه هتك حرمت الهى مى‏شد، كه در آن صورت براى خدا انتقام مى‏گرفت».
معروف است كه آن بزرگوار به افراد ناشناسى كه از آنها جفايى مى‏ديد، صبر و شكيبايى مى‏كرد. أنس مى‏گويد: «با پيامبر(ص) راه مى‏رفتم. حضرت ردايى نجرانى پوشيده بود كه حاشيه‏اى زبر و خشن داشت. مرد عربى به او برخورد، رداى حضرت را محكم كشيد، من به كتف پيامبر نگريستم و اثر حاشيه ردا را كه مرد عرب به شدت كشيده بود بر آن مشاهده كردم. سپس آن مرد گفت: اى محمد، دستور ده تا از مال خدا كه نزدت هست به من بدهند. پيامبر متوجه او شد و تبسّم فرمود و سپس دستور داد اموالى را بدو بدهند».
يكى از رخدادهايى كه مشمول عفو و بخشش كريمانه حضرت شد و دلالت بر بردبارى بى‏نظير وى داشت، اين بود كه تعداد هشتاد تن از اهالى مكه غرق در سلاح از ناحيه كوه تنعيم به سمت رسول خدا و يارانش فرود آمده و آهنگ حمله به رسول اكرم(ص) را داشتند، كه توسط ياران آن حضرت به اسارت در آمدند و سپس پيامبر از خطاى آنها گذشت.
وحشى، قاتل حضرت حمزه عموى پيامبر غلامى حبشى بود كه با عمل خود رسول‏خدا(ص) را به گريه انداخت و مسلمانان را اندوهگين ساخت. اين فرد درباره خود مى‏گويد: پس از فتح مكه و طائف نزد پيامبر شرفياب شدم، وى ناگهان مرا نزديك خود يافت كه به رسالت او شهادت مى‏دادم، وقتى حضرت مرا ديد فرمود تو وحشى هستى؟ عرض كردم: آرى، اى‏رسول خدا(ص). حضرت فرمود: بنشين و برايم بگو چگونه حمزه را كشتى؟ مى‏گويد: من ماجرا را به عرض رسول خدا(ص) رساندم، وقتى سخنم پايان يافت به من فرمود: واى بر تو، از پيشم برو نمى‏خواهم ديگر تو را ببينم. وحشى گفت: از آن به بعد هر كجا رسول خدا(ص) حضور داشتند، من خود را از او پنهان مى‏كردم.
شگفتا! پيامبر از برده‏اى حبشى كه اصل و ريشه‏اى ندارد و قاتل عموى پيامبر(ص) است درمى‏گذرد؛ كسى كه منتهاى آرزوى مسلمانان اين بود او را كشته ببينند همان‏گونه كه قبلاً حمزه را كشته ديده بودند، اين است معناى گذشت و بخشش هنگام قدرت و اين يكى از صفات پيامبر بود كه گوياى بلندى هدف و رفتار پسنديده آن حضرت و پيروزى بر هواى نفس بود.

زهد و پارسايى

 


يكى ازصفات بارز مردم جهان امروز ما كشمكش بر سر دنيا و لذايذ آن است، كشمكش است كه ميان جمعيت‏ها و افراد، اختلاف و درگيرى آفريده است. و آدمى را پيوسته در پى ماديات به مسابقه وا داشته تا از هر طريقى كه شده بدان دست يابد، به همين دليل وى را به خستگى كشانده و اسير و گرفتار اندوه و اضطراب نموده و در جستجوى سعادت و خوشبختى است، ولى اثرى از آن نمى‏يابد.
از ديدگاه اسلام، نبايد ماديات انسان را از انجام وظايف او در برابر آفريدگار خود و وظايف انسانى خود در برابر برادران مسلمانش منحرف سازد، هر اندازه انسان در زندگى، اموال و دارايى گرد آورد، سرانجام وى مرگ است و از آنچه گرد آورده بايد دست بشويد. ازاين‏رو خداوند انسان را بدين سرنوشت هشدار داده است: «أَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ * حَتّى‏ زُرْتُمُ المَقابِرَ». چنان كه خداوند انسان را بدين سرنوشت بر نعمت‏هايى كه در آنها غوطه‏ور و سرگرم است مورد حسابرسى قرار مى‏دهد، در صورتى كه به‏واسطه آنها خدا را فراموش كند و در راه حقّ و خير مصرف ننمايد: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ». لذا خداوند با اين فرموده‏اش پيامبر را به زهد دعوت فرموده است:
«وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقى‏»(4).
خداى سبحان دراين آيه شريفه، پيامبر خود و مؤمنين را از طمع به مال دنيا و روآوردن به زرق و برق آن و انواع لذايذى كه كافران از آن بهره‏مند مى‏شوند، برحذر داشته است، زيرا اين‏گونه لذايذ امتحان و آزمايشى براى آنان است، هدايتى كه خداوند نصيب مؤمنين كرده و آنچه را در آخرت برايشان ذخيره نموده برايشان بهتر و ماندنى‏تر است و اين معنا، دعوتى در جهت انزواگرايى و دست برداشتن از وسايل زندگى و چشم داشتن به اميد ديگران نيست، بلكه منظور، گذشتن از اين لذايذ در راه يارى حقّ و دستگيرى مستمندان است. به همين دليل زهد، يكى از سفارشات رسول اكرم(ص) براى كاستن از طمع ورزى و كشمكش بر سر دنياست، حضرت فرمود: «به مال دنيا بى‏اعتنا باش تا خداوند تو را دوست بدارد و به آنچه مردم دارند چشم نداشته باش تا مردم تو را دوست داشته باشند».
نبى گرامى اسلام(ص) در زندگى خويش الگوى زهد در دنيا بوده و ازلذايذ دنيوى روگردان بود و زهد آن حضرت از دلايل صدق نبوت وى بود. دنيا به آن بزرگوار -به‏ويژه پس از فتح مكه - روآورده بود ولى شيوه حضرت در خوراك و پوشاك و اثاثيه منزل تغيير نكرد.
يكى از همسران پيامبر زندگى ساده رسول خدا(ص) را اين گونه توصيف مى‏كند: «رختخوابى كه رسول اكرم(ص) در آن مى‏خوابيد از پوستى كه با ليف خرما پُر شده بود تهيه گشته بود. گاهى ما به عنوان خانواده رسول خدا(ص) مدت يك ماه براى پختن غذا، آتش روشن نمى‏كرديم و خوراك ما تنها خرما و آب بود، و تا آن زمان كه پيامبر رحلت كرد خانواده وى، دو روز پى در پى از قرص نان جو هم، سير نگشتند».
از ابن عباس روايت شده كه گفت: «رسول اكرم(ص) شب‏ها گرسنه مى‏خوابيد و خود و خانواده‏اش غذا براى شام نداشتند و بيشتر نانى كه استفاده مى‏كردند از جو تهيه شده بود».
البته اين بدين معنا نيست كه پيامبرخدا(ص) در مدت عمر خود از اين گونه غذا استفاده مى‏كردند، بلكه روايت شده كه آن حضرت حلوا و عسل را دوست مى‏داشت و از گوشت و سبزيجات و ميوه تناول مى‏فرمود، ولى براى كمك به تهيدستان امت خود، از خوردن آنها خوددارى مى‏كرد و جز به مقدارى كه سدّجوع وى نمايد تناول نمى‏فرمود.

عبادت حضرت

 


پيامبر اسلام(ص) بيش ازديگران به عبادت مى‏پرداخت. عشق و علاقه به عبادت در ژرفاى قلبش جاى گرفته بود. وى با خدا مرتبط بوده و خويشتن را در راه او فانى ساخته بود و عبادت و پرستش خدا جزئى از هستى او را تشكيل مى‏داد.
يكى از بزرگ ترين مظاهر عبادت آن حضرت اين بود كه در كليه حالات، تسليم الهى بوده و رو به سوى او داشت و كسى كه با تسليم در برابر حقّ، رو به سوى خدا آرد، بهترين و برترين مظاهر ديانت را به منصه ظهور گذاشته است. خداى سبحان فرمود: «وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَمُحْسِنٌ».(5)
آن سخن الهى را كه از حيث معنا در بين كتب آسمانى منحصر به فرد بوده و بيانگر چگونگى تسليم خدا شدن است، در قرآن كريم مى‏يابيم كه حضرت محمد(ص) را مخاطب ساخته و فرموده است:
قُلْ إِنَّ صَلاتِى وَنُسُكِى وَمَحْياىَ وَمَماتِى لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ * لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ المُسْلِمِينَ؛(6)
اى پيامبر، بگو نماز و طاعت و زندگى و مماتم براى خداوند پروردگار جهانيان است، شريكى ندارد و به همين كارها مأمور شده‏ام و من نخستين كسى هستم كه تسليم امر خدا مى‏باشم».
از اين گفته كمال درجه اخلاص براى خدا بيان گشته است. رسول گرامى در همه حالات از خداوند بيمناك بود و پيوسته او را ياد مى‏كرد و از وى طلب آمرزش مى‏نمود و عرضه مى‏داشت:
والله إني لأستغفر الله و أتوب إليه في اليوم أكثر من سبعين مرّة؛
به خدا سوگند من هر روز هفتاد بار از خداوند طلب آمرزش نموده و نزدش توبه مى‏كنم.
و نيز آن حضرت با روزه‏دارى و نمازگزاردن و تلاوت قرآن به پيشگاه خداوند تقرب مى‏جست. شب‏ها به عبادت مى‏پرداخت و طبق دستور خدا، سيزده ركعت نماز به جاى مى‏آورد، آنجا كه فرمود: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً».
پيامبر(ص) هنگام نمازگزاردن آن اندازه سرپا مى‏ايستاد كه پاهاى مبارك آن حضرت متورّم مى‏شد. بدو عرض مى‏كردند: «اى رسول خدا(ص)! شما اين‏گونه عبادت مى‏كنى، در حالى كه خداوند گناهان آينده و گذشته تو را بخشيده است؟! حضرت فرمود: آيا نبايد بنده‏اى شكرگزار باشم».
رسول اكرم(ص) از هر ماه چند روز، روزه مى‏گرفت، چنان كه خود حضرت فرمود: «اعمال انسان در روز دوشنبه و پنج‏شنبه بر خداى متعال عرضه مى‏شود و من دوست دارم آن‏گاه كه عملم بر خداوند عرضه مى‏شود، روزه‏دار باشم».
در زمينه عبادت رسول خدا(ص) اين نكته قابل ذكر است كه آن حضرت ميان برترين مراتب عبادت و بين رهبرى امت خويش را جمع كرده بود. اگر آن حضرت از افراد عادى به‏شمار مى‏رفت و در گوشه‏اى به عبادت مى‏پرداخت در عبادات و پرستش او جنبه‏هايى كه جلب توجه كند، وجود نداشت. بنابراين جمع بين برترين مراتب عبادت و پرستش خدا و بين انجام ضروريات امور زندگى از برجسته‏ترين صفات رسول اكرم(ص) مى‏تواند باشد.
از اَنس بن مالك روايت شده كه گفت: سه تن به منازل همسران پيامبر آمده و از آنان درباره عبادت حضرت پرسش نمودند، وقتى در جريان عبادات پيامبر قرار گرفتند، عبادت‏هاى خويش را ناچيز شمرده و گفتند: عبادات ما كجا و پيامبر كجا؟! در صورتى كه خداوند خطاهاى گذشته و آينده آن حضرت را بخشوده است، يكى از آنان گفت: من شب را به طور كامل نماز به جا مى‏آورم و ديگرى عنوان كرد: من تمام عمر روزه‏دار هستم و هرگز چيزى نمى‏خورم و شخص سوم گفت: من از زنان كناره‏گيرى كرده و هرگز تن به ازدواج نمى‏دهم، رسول خدا(ص) كه نزد آنان آمد فرمود: «شما بوديد كه چنين و چنان مى‏گفتيد؟ به خدا سوگند من شما را از خداوند بيم داده و مى‏ترسانم، اما من روزه مى‏گيرم و افطار مى‏كنم، نماز به جا مى‏آورم و مى‏خوابم و با زنان ازدواج مى‏كنم و كسى كه از سنّت من سر برتابد از من نيست».
سيماى ديگرى از عبادت رسول خدا(ص)را مشاهده مى‏كنيم كه دلش ارتباط با خدا داشته و در هر حالتى به درگاه او رو مى‏آورد؛ اگر قضيه‏اى كه آن را دوست مى‏داشت محقق مى‏گشت عرض مى‏كرد: سپاس خدايى را كه كارهاى نيك و شايسته، با نعمت‏هايش اتمام مى‏پذيرد و اگر مى‏خواست كارى انجام دهد عرضه مى‏داشت: خداوندا آن را برايم خير قرار داده و برايم برگزين. و اگر اراده مى‏كرد بخوابد عرض مى‏كرد: بار خدايا، با نام تو به بستر مى‏روم و با يادت برمى‏خيزم.
و آن‏گاه كه بيدار مى‏شد مى‏گفت: سپاس خدايى را كه ما را پس از ميراندن زنده ساخت و در قيامت، همه ما در پيشگاه او زنده مى‏شويم. و اگر لباس نو مى‏پوشيد عرضه مى‏داشت: سپاس خدايى را كه اسباب رفاه و تجمّل مرا در زندگى‏ام فراهم فرمود.
و هرگاه مى‏خواست غذا تناول كند عرض مى‏كرد: سپاس خدايى را كه به ما غذا داد و سيرابمان ساخت و ما را مسلمان قرار داد.
و آن‏گاه كه به آسمان مى‏نگريست عرضه مى‏داشت: اى دگرگون كننده دل‏ها، دلم را بر اطاعت و فرمانت ثابت و استوار نگاه‏دار و زمانى كه آهنگ بيرون رفتن از خانه مى‏نمود عرض مى‏كرد: «بسم الله توكلت على الله، و لاحول و لاقوه الّا بالله، اللهم إني أعوذ بك أن اَضِّلَ أو اُضَلّ، أو أَذل أو أُذل، أو أَظلِم أو أُظلم، أو أَجهل أو يُجهِل عليّ؛ به نام خدا، به او توكل مى‏كنم و هيچ حركت و نيرويى جز به يارى پروردگار نيست، خداوندا، به تو پناه مى‏برم از اين كه كسى را گمراه سازم و يا خود گمراه گردم، كسى را خوار كنم يا خوار شوم، به كسى ستم روا دارم، يا مورد ستم واقع شوم، كسى را به نادانى بكشانم و يا خودم به جهل و نادانى گرفتار آيم». و ديگر دعاهاى فراوانى كه در كتب روايى آمده و ما برخى از آنها را ياد آور شديم.

بلاغت و حكمت

 


رسول اكرم(ص) فصيح‏ترين فرد عرب بود و با عباراتى شيوا و واضح و به شيوه‏اى جامع وسرشار از حكمت و به دور از ابهام سخن مى‏گفت. سخنان آن حضرت به گونه‏اى ساده وروشن و بى‏زيادت و كاستى بود كه هركس با او مى‏نشست، سخن او را حفظ مى‏كرد.
پيامبرخدا(ص) جز به حق دعوت نمى‏كرد و حكيمانه سخن مى‏گفت. سخنان حكمت‏آميزى كه با شيوه‏اى بليغ در دل‏ها راه مى‏يافت و با سخنان غير بليغ تفاوت داشت و از همين رهگذر است كه سخنان رسول اكرم(ص)در قوم او تأثيرى ژرف داشت كه اين گونه تأثير در سخنان ديگران نبود.
و اكنون نمونه‏هايى ازسخنان آن حضرت را كه با وجود اختصار در اَوج فصاحت و حكمت و هدايت بيان شده‏اند، يادآور مى‏شويم:
-ارزش اعمال بستگى به نيّت دارد و پاداش هر فرد منطبق با نيّت او خواهد بود.
- مؤمن راستين كسى است كه آنچه را براى خود دوست دارد براى ديگران نيز بخواهد.
- دين، يعنى پند و اندرزِ خيرخواهانه.
- كسى كه امين نباشد، از ايمان برخوردار نيست.
- هريك از شما به منزله شبان ديگرى است و در قبال يكديگر مسؤول هستيد.
- وقتى كه از خدا شرم نمى‏كنى هر چه مى‏خواهى بكن.
- مسلمانِ خوب كسى است كه در آنچه مربوط به او نيست دخالت نكند.
- از آنچه در آن ترديد دارى بگذر و به سوى آنچه باور دارى روى آور، چون كار شايسته، آرامش دل است و شرّ و تبهكارى، شكّ و ترديد.
- دو صفت در مؤمن وجود ندارد: يكى بخل و ديگرى بد اخلاقى.
- هر كجا هستى از خدا بيمناك باش. در پى بدى خوبى بنما، تا بدى را محو و نابود كند و با مردم با اخلاق نكو و پسنديده معاشرت كن.
- منافق سه علامت دارد: 1- هر گاه سخنى بگويد دروغ‏آميز است. 2- هر زمان وعده دهد وفا نمى‏كند. 3- و آن‏گاه كه امين كسى قرار گرفت خيانت مى‏ورزد.
- خدا بيامرزد بنده‏اى را كه سخن نكو گويد و بهره‏اى ببرد و يا سكوت كند و سلامت بماند.
- صبر و شكيبايى تنها در نخستين حادثه دشوار مى‏نمايد.
- انسان دو چهره و منافق، در پيشگاه خدا بى‏آبروست.
- فرد مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمى‏شود.
- انسان سعادتمند و خوشبخت كسى است كه از ديگران پند گيرد.
- خداوند، سروصداى زياد و پرس و جوهاى فراوان و تباه ساختن مال و دارايى را براى شما نمى‏پسندد.
- براى پرهيز از اطاله كلام، به همين اندازه بسنده مى‏كنيم وگرنه صدها نمونه ازسخنان آن حضرت را، كه سرشار از بلاغت و ارشاد و هدايت است، برايتان يادآور مى‏شديم.


1- احزاب (33) آيه 21.
2- توبه (9) آيه 128.
3- فصلت (41) آيه 34.
4- طه (20) آيه 131.
5- نساء (4) آيه 125.
6- انعام (6) آيات 162 - 163.


 2 نظر

ويژگي‌هاى بزرگ اخلاقى‏ اباعبدالله

07 آبان 1393 توسط یعقوب زاده

پیوند: http://www.rasekhoon.net/

بخشنده و بزرگوار:

1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله من پرداخت ديه ‏اى كامل را ضمانت كرده‏ ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا می‏كنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده ‏تر نيافتم.
پس امام حسين به وى فرمود: “اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏كنم ‏اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو میدهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را كه مى‏خواهى به تو مى‏دهم".
اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون‏ منى مى‏خواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: “آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هيچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام عليه السلام پرسيد: “برترين اعمال چيست؟”
اعرابى گفت: ايمان به خدا.
حضرت سؤال كرد: “راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟”
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسين پرسيد: “زينت دهنده انسان چيست؟”
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسيد: “اگر اين نشد؟”
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسيد: “اگر اين نشد؟”
اعرابى گفت: “فقر همراه با صبر".
حضرت پرسيد: “اگر اين نشد؟”
اعرابى گفت: در اين صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرود آيد و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار را میخواند: - چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش
آنگاه امام حسين ‏عليه السلام خنديد و كيسه‏اى كه در آن هزار دينار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مى‏ارزيد، بدو بخشيد و فرمود: “اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان.”
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: “خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."(1)
2 - انس بن مالك گويد: پيش امام حسين ‏عليه السلام بودم كه كنيز آن‏حضرت ‏داخل شد و در حالى كه دسته ‏اى گل براى آن‏ حضرت آورده بود، به وى‏ سلام داد. امام به او فرمود: “تو را در راه خدا آزاد كردم".
عرض كردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: “خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: “چون به‏شما تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد".بهتر از تحيّت اين زن، آزاد كردنش بود".(2)

ياور ضعيفان‏:

اين صفت در حقيقت به مثابه شاخه‏اى از صفات پسنديده بخشش ‏و كرم آن‏حضرت است. زيرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به ديگران مهر مى‏ورزد همچنان كه ابر بر زمين و خورشيد برديگر ستارگان مهربانى و محبّت مى‏بخشد.
1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن‏ حضرت زخمى عميق مشاهده‏كردند. به نظر مى‏رسيد كه اين زخم در اثر ضربت چند شمشير بر شانه ‏آن‏ حضرت پيدا شده است. كسانى كه اين زخم را ديدند دريافتند كه اين، زخمى عادى نيست. از امام سجادعليه السلام در اين باره پرسش كردند. آن‏حضرت ‏پاسخ داد: “اين زخم در اثر حمل توبره‏اى بود كه حسين ‏عليه السلام آن را بردوش مى‏گرفت و به منزل بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مى‏برد".(3)
3 - آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامى‏خواند:
- چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش.
- پس بخشش، نابود كننده آن نعمت هاى رسيده نيست و بخل نمى‏تواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقيقت او پيش از آنكه گوينده خصال نيك باشد، عامل بدان هابود. داستان زير از همين ويژگى امام حسين‏عليه السلام حكايت مى‏كند.

شجاعت و دلاورى‏:

ما شيعيان بر اين باوريم كه ائمه معصوم ‏عليهم السلام به قلّه همه كمالات ‏انسانى رسيده و در رسيدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرايط خاصّ‏ اجتماعى كه هر يك از ائمه‏ عليهم السلام در آن به سر مى‏برده‏اند، موجب مى‏شده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرايط در آن نمود بيشترى پيدا كند.
بنابر اين مى‏توان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوت‏از ديگرى داشته‏اند. صفت برجسته امام حسين‏عليه السلام، كه وى را از ديگر ائمه متمايز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آن‏حضرت است.
هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنه‏هاى شگفت انگيز به خاطرمى‏آورد صحنه‏هايى كه در آنها خون با اشك و بردبارى با مروّت و همدلى‏با فداكارى آميخته بود، چهره قهرمان يكى از دلير مردان اين ميدان يعنى‏حسين بن على‏عليه السلام در شكوهمندترين و درخشانترين شكل خود نمايان‏مى‏شود به گونه‏اى كه اگر از توانايي‌هاى جنگى آن ‏حضرت كه آن را دست به‏دست و سينه به سينه از پدران خويش به ارث برده بود آگاهى نداشتيم و ياآنكه در اين باره مدارك و اسناد قطعى تاريخى در دست نداشتيم و اگر براين باور و اعتقاد نبوديم كه رهبران معنوى مى‏بايست آيت خلقت ‏و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسيارى از حقايق ثابتى كه عقل و انديشه و ضمير ما در برابر آنها سر تعظيم فرود آورده، گرفتار گمان‏ و ترديد مى‏شديم.
امام حسين‏عليه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به ميدان نبرد گام‏ مى‏نهاد و در ميان تاخت و تاز اسبان براى يافتن جسد صحابى يا هاشمى‏كه شهيد شده بود به جستجوى مى‏پرداخت. و چه بسا تا رسيدن بر سر جسد ياران خود درگيري‌هاى بس خونين ميان او و دشمنانش در مى‏گرفت.
هر يك از اين درگيري‌ها و نبردها، خود يورشى بى همتا و دشوارمحسوب مى‏شد. مصيبت، خود از نيروى انسان و اراده او مى‏كاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعيف مى‏كند و توان او را كاهش مى‏دهدو گرماى شديد خود عامل ديگرى است كه تلاش بيشترى از وى مى‏طلبد.
شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند
تمام اين موارد، در روز عاشورا براى امام حسين به وجود آمده بود. امّابا اين حال او نيم زرهى در بركرده بود و با يورش‌هاى شجاعانه خويش بردشمن درنده خوى مى‏تاخت. همچون صاعقه‏اى بود كه چون فرود مى‏آمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاك‏وخون مى‏نشاند.
يكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مى‏گفت:
“هيچ كس را دليرتر از حسين نديدم. چون يورش مى‏آورد، دشمنان‏ مانند حيوان ضعيفى كه از پيش روى شير مى‏گريزد، از مقابل او مى‏گريختند. بعلاوه اينكه فصيح‏تر از ايشان كسى وجود نداشت".
عقاد در اين باره مى‏نويسد: “در ميان نوع انسان هيچ كس دلدارتر ازحسين‏عليه السلام در روز عاشورا يافت نمى‏شود."(4)

بردبار حكيم:

1 - شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند.
2 - يكى از خادمان آن‏حضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات‏ لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ )(و آنهايى كه خشم و غضب خود فرو نشانند) امام ‏فرمود: رهايش كنيد. خادم گفت: (وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم‏ در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)(و خداوند نيكو كاران را دوست مى‏دارد) امام فرمود: “تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى كه پيش از اين به تو مى‏دادم، به تو خواهم داد".(5)

پي‌نوشت‌ها:

1 - اعيان الشيعه - سيّد محسن امين، ص‏40 - 29.
2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 - اعيان الشيعة، ج‏4، ص‏132.
4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص‏46.
5 - الفصول المهمّة، ص‏159.

منبع: هدايتگران راه نور؛ زندگانى امام حسين ‏عليه السلام آية الله سيد محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شريعت

 2 نظر

امام حسين عليه السلام، الگوي انسانها

05 آبان 1393 توسط یعقوب زاده

پیوند: http://www.rasekhoon.net/

تشبه به بزرگان و انتساب به اولياء، کار زيرکان عالم است. هر کس الگويي مي خواهد؛ دنبال نمونه و اسوه يي مي گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمي روند. بعضي افراد در عالم هستند که اگر از آنها بپرسيد کدام چهره ذهن شما را به خود متوجه مي کند، مي بينيد که سراغ انسانهاي حقير و کوچک و پستي مي روند که عمرشان به عبوديت هواي نفس گذشته است؛ تنها هنرشان چيزي است که جز غافلان را خوش نمي آيد - تنها سرگرم کردن چند لحظه ي انسانهاي کوچک و غافل- اينها براي عده يي ازانسانهاي معمولي عالم، الگو مي شوند. بعضي سراغ سياستمدارها و شخصيتهاي تاريخي و امثال آن مي روند و آنان را الگو قرار مي دهند چون بزرگترين خصوصيت اولياءالله را الگو قرار مي دهند. چون بزرگترين خصوصيت اولياءالله اين است که تا آن حد شجاع و قوي و مقتدرند که مي توانند امير نفس خود باشند؛ ذليل نفس خود نشوند.

به يکي از فيلسوفان و حکماي قديم منسوب است که به اسکندر رومي - مقدوني -گفت: تو غلام غلامان من هستي. اسکندر تعجب کرد و خشمگين شد. گفت: خشمگين نشو؛ تو غلام شهوت و غضب خود هستي. وقتي چيزي را بخواهي، بي تابي؛ وقتي هم از چيزي خشمگين بشوي، بي تابي؛ اين بردگي در مقابل شهوت و غضب است؛ درحالي که شهوت و غضب غلام من هستند.
ممکن است اين داستان راست باشد و ممکن است واقعيت نداشته باشد؛ اما نسبت به اولياي خدا، پيغمبران و شاخصهاي راه هدايت الهي بشر، راست است. نمونه هاي آن يوسف، ابراهيم و موسي هستند و نمونه هاي متعدد نيز در زندگي اولياي خدا وجود دارد. زيرکترين انسانها کساني هستند که اين بزرگان، اين انسانهاي شجاع و مقتدر را الگو قرار مي دهند و از اين طريق براي خودشان، در باطن و معنا کسب اقتدار و عظمت مي کنند.
باز در ميان اين بزرگان هم شاخصهايي است که بلاشک حضرت ابي عبدالله (عليه الصلاة و السّلام )، يکي از بزرگترين اين شاخصهاست. حقاً بايد گفت که نه فقط ما انسانهاي خاکي و حقير و ناقابل، بلکه همه ي عوالم وجود، ارواح اولياء و بزرگان و فرشتگان مقرب؛ و در تمام اين عوالم تو در توي وجود، که براي ما روشن و آشنا هم نيست، نور مبارک حسين بن علي عليه السلام مثل خورشيد مي درخشد. اگر انسان خود را در پرتو اين خورشيد قرار بدهد، اين کار خيلي برجسته يي است. . . .
ملاحظه کنيد، امام حسين عليه السلام فرزند پيغمبر که بود، فرزند علي بن ابيطالب عليه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) که بود، همه اينها چيزهايي است که يک انسان را خيلي تعالي مي بخشد. پرورش يافته ي آن خانه و آن دامن و آن تربيت وفضاي معنوي و بهشت روحاني که بود، اما به اينها قانع نشد. وقتي نبيّ اکرم صلي الله عليه و اله و سلم از دنيا رفت، ايشان يک نوجوان هشت -نه ساله بودند. وقتي اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند، ايشان يک جوان سي و هفت -هشت ساله بودند. در دوران اميرالمؤمنين هم که دوران آزمايش و تلاش و کار بود، اين مايه ي مستعد، زير دست آن پدر، مرتب ورز خورده بود و قوي، درخشان و تابناک شده بود.
اگرهمت يک انسان مثل همت ما باشد، خواهد گفت که همين مقدار بس است؛ همين خوب است؛ با همين خدا را ملاقات کنيم. همت حسيني اين نيست. در دوران حيات مبارک برادرش، که ايشان مأموم آن بزرگوار و امام حسن عليه السلام، امام بودند، ايشان همان حرکت عظيم را ادامه دادند. باز همين طورپيشرفت و انجام وظايف در کنار برادر اطاعت مطلق از امام زمان است. همه ي اينها درجه و تعالي است. لحظه لحظه هايش را حساب کنيد. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفتند؛ بعد از آن هم زندگي مبارک اين بزرگوار، ده سال ادامه پيدا کرده است - از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت خودشان، حدود ده سال و اندکي است- شما ببينيد امام حسين عليه السلام، در اين ده سال قبل از عاشورا چه مي کردند.

مبارزه ي با تحريف

آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتکاف در حرم پيغمبر و آن رياضت معنوي و روحاني، يک طرف قضيه است. از طرف ديگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه ي با تحريف است. تحريف در آن روز، بزرگترين بلاي معنوي براي اسلام بود که مثل سيلابي از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه ي اسلامي سرازير شده بود. دوراني بود که به شهرهاي اسلامي و کشورها و ملتهاي مسلمان آن روز سفارش مي شد بزرگترين شخصيت اسلام را لعن کنند! اگر کسي متهم مي شده به اين که طرفدار جريان امامت و ولايت اميرالمؤمنين است، تحت تعقيب قرار مي گرفت. «القتل بالظنة و الأخذ بالتهمة. »
در چنين دوراني اين بزرگوار، مثل کوه ايستاد؛ مثل فولاد پرده هاي تحريف را بريد. کلمات و فرمايشات و خطاب آن بزرگوار به علماء، چيزهايي است که بعضي از آنها که در تاريخ مانده است، نشان مي دهد ايشان چه حرکت عظيمي را در اين زمينه داشته اند.

امر به معروف و نهي از منکر

رشته ي بعدي هم رشته نهي از منکر و امر به معروف در بالاترين شکل آن است که در نامه به معاويه در کتابهاي تاريخ نقل شده است - نقل شيعه هم نيست - اتفاقاً اين نامه را - تا آن جا که در ذهن هست - مورّخين سنّي نقل کرده اند؛ به گمانم شيعه نقل نکرده است؛ يعني من برخورد نکرده ام؛ يا اگر هم نقل کرده اند، ازآنها نقل کرده اند. آن نامه ي کذايي و نهي از منکر و امر به معروف، تا هنگام حرکت از مدينه است؛ که بعد از به سلطنت رسيدن يزيد مي باشد؛ که اين هم امر به معروف و نهي از منکر است. «اُريد اَن آمر بالمعروف و انَهي عن المنکر ».
ببينيد يک انسان، هم در تلاش نفساني و شخصي- تهذيب نفس - آن حرکت عظيم را مي کند؛ هم در صحنه و عرصه ي فرهنگي، که مبارزه با تحريف، اشاعه ي احکام الهي و تربيت شاگرد و انسانهاي بزرگ است و هم در عرصه هاي سياسي که امر به معروف و نهي از منکر است، بعد هم مجاهدت عظيم ايشان، که مربوط به عرصه ي سياسي است. اين انسان، در سه عرصه مشغول خودسازي و پيشرفت است.
عزيزان من، اين انسان الگو است- اينها مربوط به قبل از کربلاست - لحظه يي نبايد متوقف شد. بايد دايم درحال پيشرفت بود؛ چون دشمن منتظر خاکريز نرم است که نفوذ کند. دشمن منتظر توقف است تا حمله کند. بهترين راه براي متوقف کردن حمله ي دشمن و بر هم زدن آرايش او، حمله ي شماست. پيشرفت شما حمله به دشمن است.

بزرگترين کارها در هجوم به دشمن

بعضي خيال مي کنند حمله به دشمنان، معنايش اين است که انسان حتماً توپ و تفنگ به جايي ببرد؛ يا فرياد سياسي بلند کند. البته اين هم در مواقعي لازم است. بله، لازم است انسان فرياد سياسي هم بزند. بعضي اين طور خيال نکنند که وقتي ما به مسأله ي فرهنگ اشاره مي کنيم، منظور فرياد کشيدن بر سر دشمن است؛ نه. البته آن هم جاي خودش کار لازمي است؛ اما فقط آن نيست. کار سازندگي انسان بر روي خود، بر روي فرزندان، زيردستان و کسان و بر روي امت اسلامي، بزرگترين کارهاست. دشمن دايم دارد پنجه مي زند؛ براي اين که بتواند اين سدّ عظيم را به نحوي متزلزل يا نازک و نفوذ پذير کند. دشمن که رها نمي کند.
دشمن با عظمت ظاهري و پوشالي خود، همه ي استکبار غربي و فرهنگ منحط جاهلي و طاغوتي است. اين دشمن در طول قرنها به وجود آمده است؛ بر همه ي منافذ عالم - منابع اقتصادي، فرهنگي انساني و سياسي -دست و چنگ انداخته است. حالا با يک مانع مهمي که اسلام واقعي است - نه اسلام ادعايي - رو به روشده است. البته اسلام ادعايي هست. اسمشان مسلمان است. سر سفره ي آن، هم مي نيشنند؛ هم مي چرند؛ انگشتان را هم مي ليسند! طبيعي است آن که ترسي ندارد.
سد واقعي، اسلام واقعي و اسلام قرآن است. اسلام «لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً»و «ان الحکم الا لله » است. اگر يک خرده دايره را اضيق بکنيد و به وسط دايره- به مرکز -نزديکتر بشويد، اسلام «ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة» است. اسلام شماها است که بدنهايتان پر از ترکش است. بر سرتا پاي شماها نشانه ي عمليات و جنگ و جهاد في سبيل الله و امثال آن است. چه جانبازهاي عزيز، چه خانواده هاي شهدا، چه آنهايي که رفتند و بحمدالله زنده و سرحال - به کوري چشم دشمن - برگشتند. مانع اصلي اين است.

بايد با دشمن مقابله کرد

دشمن از اين مانع، غافل نيست. دايم براين پنجه مي اندازد. بايد با پنجه افکني و ناخن کشي و حيله گري دشمن مقابله بکنيم. حرکت و تلاش لازم است؛ هم در جبهه ي خودسازي - اين مقدم بر همه است؛ مثل امام حسين عليه السلام که آقا و مولاي شماست - هم در جبهه ي سياسي - که آن امر به معروف و حرکت و حضور سياسي است و در جايي که لازم است، بيان مواضع و تبيين سياسي و در مقابل دنياي استکبار- هم در جبهه ي فرهنگي - يعني آدم سازي، خودسازي، خودسازي فکري و اشاعه فکر و فرهنگ - اينها وظيفه همه ي کساني است که امام حسين عليه السلام را الگو مي دانند. خوشبختانه ملت ما همه، نسبت به حسين بن علي عليه السلام خاضعند و آن بزرگوار را بزرگ مي شمارند. حتي خيلي از غيرمسلمانها اين گونه هستند.

مواجه امام حسين عليه السلام با يک دنيا

حال به مسأله ي کربلا مي رسيم که از جهت ديگري مسأله ي کربلا مهم است. بازاين هم براي کساني که مي خواهند اين بزرگوار را الگو قرار بدهند، درس است. عزيزان من ببينيد، ماجراي کربلا تقريباً بيشتر از يک نصف روز- يا اندکي بيشتر - طول نکشيده است. تعدادي هم شهيد شده اند - حالا هفتاد و دو نفر يا چند نفر کمتر و بيشتر - اين همه شهيد در دنيا هست. مسأله ي کربلا که شما مي بينيد اين همه عظمت پيدا کرده است - حق هم همين است و هنوز از اينها عظيمتر است - اين گونه در اعماق وجود بشر تأثير گذاشته و نفوذ کرده است، به خاطر روح اين قضيه است. جسم قضيه خيلي حجمي ندارد. بالاخره بچه هاي کوچک در همه جا کشته شده اند؛ در حالي که آن جا يک بچه ي شش ماهه کشته شد- دشمنان در بعضي جاها قتل عام کرده اند و صدها بچه را کشته اند - قضيه در اين جا از لحاظ جسماني مطرح نيست؛ از لحاظ معنا و روح خيلي مهم است.
روح قضيه اين است که امام حسين عليه السلام در اين ماجرا، با يک لشکر روبه رو نبود؛ با جماعتي از انسانها، هر چند صد برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسين عليه السلام با جهاني انحراف و ظلمات روبه رو بود. اين مهم است. در عين حالي که با يک جهان کجروي و ظلمت و ظلم مواجه بود، آن جهان هم همه چيز داشت؛ پول، زر و زور، شعر، کتاب و محدّث و آخوند داشت. وحشت انگيز بود. تن آدم معمولي حتي آدم فوق معمولي -در مقابل عظمت پوشالي آن دنياي ظلمت مي لرزيد. قدم و دل امام حسين عليه السلام در مقابل اين دنيا نلرزيد؛ احساس ضعف و ترديد نکرد و يک تنه وسط ميدان آمد. عظمت قضيه اين است که قيام لله است.
کارامام حسين عليه السلام در کربلا، باکار جد مطهرش حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و اله و سلم در بعثت، تشبيه و مقايسه است. قضيه اين است. همان طور که پيغمبر در آن جا، يک تنها با يک دنيا مواجه شد. امام حسين در ماجراي کربلا با يک دنيا مواجه شد. آن بزرگوار هم نترسيد؛ ايستاد و جلو آمد. امام حسين هم نترسيد؛ ايستاد و جلو آمد حرکت نبوي و حرکت حسيني، مثل دايره ي متحد المرکز هستند. به يک جهت متوجه اند. لذا اين جا «حسين مني و انا من حسين »معنا پيدا مي کند. اين عظمت کار امام حسين است.
امام حسين عليه السلام در شب عاشورا که فرمودند: برويد و اين جا نمانيد، دست بچه هاي من را هم بگيريد و ببريد، اينها من را مي خواهند، شوخي که نکردند. فرض کنيد آنها قبول مي کردند و مي رفتند و امام حسين، تک و تنها و يا با ده نفر مي ماند؛ آيا خيال مي کنيد عظمت کار امام حسين کم مي شد؟ نه، عيناً باز همين عظمت را داشت. اگر به جاي اين هفتاد و دو نفر، هفتاد و دوهزار نفر اطراف امام حسين را مي گرفتند، ايا باز عظمت کار کم مي شد؟

در مقابل فشار يک دنيا ترديد نکرد

نه، عظمت کار اين جا بود که امام حسين عليه السلام، در مقابل فشار و سنگيني يک دنياي متعرّض و مدّعي، احساس ترديد نکرد؛ در حالي که آدمهاي معمولي احساس ترديد مي کنند، آدمهاي فوق معمولي هم احساس ترديد مي کنند. کما اين که بارها گفته ام عبدالله بن عباس- که يک شخصيت بزرگي است - و همه ي آقازاده هاي قريش، از آن وضع ناراحت بودند. عبدالله زبير، عبدالله عمر، عبدالرحمن بن ابي بکر و فرزندان و بزرگان صحابه و بعضي صحابه از اين قبيل اند. در مدينه عده زيادي صحابه بودند؛ آدمهاي با غيرتي هم بودند - نه اين که خيال کنيد با غيرت نبودند - همان کساني بودند که در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه، در قضيه ي «حرّه» ي مدينه - که سال بعد به مدينه حمله کرد و همه را قتل عام کردند - ايستادند؛ جنگيدند و مبارزه کردند. خيال نکنيد ترسو بودند؛ نه، شمشير زن و شجاع بودند. اما شجاعت ورود در ميدان جنگ، يک مسأله است و شجاعت مواجه شدن با يک دنيا، يک مسأله ي ديگر است. امام حسين عليه السلام اين دومي را داشت. براي اين دومي حرکت کرد. براي همين است که من بارها تأکيد کرده ام که حرکت امام بزرگوار ما، يک حرکت حسيني بود. امام بزرگوار در زمان ما، رشحه يي از حرکت حسيني را در کار خود داشت. حالا بعضي بگويند که امام حسين در صحراي کربلا، تشنه شهيد شد؛ ولي امام بزرگوار، با اين عزّت، حکومت و زندگي کردند؛ از دنيا رفتند و تشييع شدند. شاخص قضيه اينها نيست. شاخص قضيه مواجه شدن با يک عظمت پوشالي است، که همه ي چيزها را هم با خود دارد.
قبلاً گفتم که دشمن امام حسين عليه السلام، پول داشت، زور، شمشير، زن، مروّج، مبلّغ و سينه چاک داشت. عزيزان من، الان وضع شما اين است. کربلا تا آخر دنيا گسترده است. کربلا که به مرزهاي آن ميدان چند صد متري محدود نمي شد. الان همان روز است. همه ي دنياي استکبار و ظلم امروز، با جمهوري اسلامي مواجه است.(1)

پي نوشت ها :

1- ديدار با پاسداران انقلاب اسلامي به مناسبت روز پاسدار 1375/9/24.

منبع: منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383

 2 نظر

راز نهفته در عاشورا بيدار کردن وجدان مردم

05 آبان 1393 توسط یعقوب زاده

پیوند: http://www.rasekhoon.net

اين سؤال، تاريخي يا انساني است؛ و جاي طرحش همين جاست. در زندگي حسين بن علي عليه السلام، يک نقطه ي برجسته، مثل قله اي که همه ي دامنه ها را تحت الشّعاع خود قرار مي دهد، وجود دارد؛ و آن، عاشوراست. درزندگي امام حسين عليه السلام، آن قدر حوادث و مطالب و تاريخ و گفته ها و احاديث وجود دارد، که اگر حادثه ي کربلا هم نمي بود، زندگي آن بزرگوار مثل زندگي هر يک از ائمّه ي ديگر، منبع حِکَم و آثار و روايات و احاديث بود. اما قضيه ي عاشورا آن قدر مهم است که شما از زندگي آن بزرگوار، کمتر چيز و نشانه ديگري را به خاطر مي آوريد. قضيه ي عاشورا هم آن قدر مهم است که به زبان اين زيارتي که امروز -روز سوم- وارد است، يا اين دعايي که امروز وارد است، درباره حسين بن علي عليه السلام، چنين آمده است که «بکته السماء و من عليها » يا «و من فيها »«و الارض و من عليها و لما يطأ لابتيها ». هنوز پا به اين جهان نگذارده، آسمان و زمين بر حسين عليه السلام، گريستند. قضيه اين قدر حايز اهميت است. يعني ماجراي عاشورا و شهادت بزرگي که در تاريخ بي نظير است، در آن روز اتفاق افتاد. اين، جرياني بود که چشمها به آن بود. به راستي اين چه قضيه اي بود که از پيش تقدير شده بود؟«المدعوّ لشهادته قبل استهلاله و ولادته. »قبل از اينکه حسين بن علي عليه السلام، چهره بنمايد، با شهادت، ناميده و خوانده مي شد. به نظر مي رسد که در اينجا رازي وجود دارد، که براي ما آموزنده است.

البته در باب شهادت حسين بن علي عليه السلام، خيلي سخن گفته شده است- سخنان خوب و درست - و هر کس به قدر فهم خود، از اين ماجرا چيزي فهميده است. بعضي او را به طلب حکومت محدود کردند، بعضي او را در قالب مسائل ديگر کوچک کردند، و بعضي هم ابعاد بزرگتري از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمي خواهم عرض کنم. مطبي که مي خواهم عنوان کنم، اين است که خطراتي که اسلام را به عنوان يک پديده ي عزيز تهديد مي کند، از قبل از پديد آمدن و يا از آغاز پديد آمدنش از طرف پروردگار، پيش بيني شده است، و وسيله ي مقابله ي با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود اين مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل يک بدن سالم، که خداي متعال قدرت دفاعي اش را در خود آن کار گذاشته است. يا مثل يک ماشين سالم، که مهندس و سازنده ي آن، وسيله ي تعميرش را با خود آن همراه کرده است.

دو نوع آفت و راه مقابله با آنها

اسلام يک پديده است؛ و مثل همه ي پديده ها، خطراتي آن را تهديد مي کند، و وسيله اي براي مقابله لازم دارد. خداي متعال اين وسيله را، در خود اسلام گذاشت.
امّا آن خطر چيست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهديد مي کند؛ که يکي خطر دشمنان خارجي، و ديگري خطر اضمحلال داخلي است.
دشمن خارجي يعني کسي که از بيرون مرزها، با انواع سلاحها، موجوديت يک نظام را با فکرش و دستگاه زيربنايي عقيدتي اش و قوانينش و همه چيزش هدف قرار مي دهد. که شما در مورد جمهوري اسلامي، اين را به چشم ديديد؛ و گفتند که « ما مي خواهيم نظام جمهوري اسلامي را از بين ببريم». دشمناني بودند از بيرون، و تصميم گرفتند که اين نظام را از بين ببرند. از بيرون يعني چه؟ نه از بيرون کشور. از بيرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمناني هستند که خودشان را از نظام، بيگانه مي دانند، و با آن مخالف هستند اينها بيرون اند. اينها غريبه اند. اينها براي اينکه نظامي را نابود کنند و از بين ببرند، تلاش مي کنند. با شمشير، با سلاح آتشين، با مدرنترين سلاحهاي مادي، و با تبليغات و پول و هر چه که در اختيارشان باشد.
اين، يک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال دروني» است. يعني در درون نظام. که اين، مال غريبه ها نيست. اين، مال خوديهاست. خوديها ممکن است در يک نظام، بر اثر خستگي، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفساني شدن، و بر اثر نگاه کردن به جلوه هاي مادي و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زندگي شوند. اين، البته خطرش بيشتر از خطر اوّلي است. اين، دو نوع دشمن- آفت بروني و آفت دروني - براي هر نظامي، براي هر تشکيلاتي و براي هر پديده اي وجود دارد. اسلام براي مقابله با هر دو آفت، علاج، معيّن کرده، و «جهاد» را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجي نيست.
«جاهد الکفارو المنافقين (1) »منافق، خودش را در درون نظام قرار مي دهد. لذا با همه ي اينها بايد جهاد کرد. جهاد، براي دشمني ست که مي خواهد از روي بي اعتقادي و دشمني با نظام، به آن هجوم بياورد. همچنين، براي مقابله با آن تفکّک داخلي و از هم پاشيدگي دروني، تعاليم اخلاقي بسيار با ارزشي وجود دارد، که دنيا را به طور حقيقي به انسان مي شناساند. و مي فهماند که «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينکم و تکاثر في الاموال و الاولاد(2) تا آخر. يعني اين زر و زيورها، اين جلوه ها، اين لذتهاي دنيا؛ اگرچه براي شما لازم است، اگر چه شما ناچاريد از آنها بهره ببريد؛ اگر چه زندگي شما وابسته به آنهاست. و در اين شکي هم نيست و بايد آنها را براي خودتان فراهم کنيد، اما بدانيد که مطلق کردن اينها و چشم بسته به دنبال اين نيازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشي سپردن، بسيار خطرناک است.
اميرالمؤمنين، شير ميدان نبرد با دشمن، که وقتي سخن مي گويد آدم انتظار دارد نصف بيشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلواني و قهرماني باشد، وقتي در روايات و خطب نهج البلاغه او نگاه مي کنيم، مي بينيم اغلب سخنان و توصيه هاي آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفي و تحقير دنيا وگرامي شمردن ارزشهاي معنوي و والاي بشري است. ماجراي امام حسين عليه السلام، تلفيق اين دو بخش است. يعني آنجايي که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، دراعلا مرتبه ي آن تجلي پيدا کرد، ماجراي عاشورا بود. يعني خداي متعال مي داند که اين حادثه پيش مي آيد و نمونه ي اعلايي بايد ارائه شود و آن نمونه ي اعلاء الگو قرار گيرد. مثل قهرمانهايي که در کشورها، در يک رشته مطرح مي شوند، و فرد قهرمان، مشوق ديگران در آن رشته از ورزش مي شود. البته، اين يک مثال کوچک براي تقريب به ذهن است. ماجراي عاشورا عبارت است از يک حرکت عظيم مجاهدت آميز در هر دو جبهه. هم در جبهه ي مبارزه با دشمن خارجي و بروني؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنيا طلبان چسبيده به اين دستگاه قدرت بودند و قدرتي را که پيغمبر براي نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها براي حرکت در عکس مسير اسلام و نبي مکرم اسلام، صلّي الله عليه و آله و سلم، مي خواستند، و هم در جبهه ي دروني؛ که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد دروني حرکت کرده بود.

بيدار کردن وجدان مردم

نکته ي دوم، به نظر من مهم تر است. برهه اي از زمان گذشته بود. دوران سختيهاي اوليه ي کار طي شده بود. فتوحاتي انجام شده بود. غنايمي به دست آمده بود. دايره ي کشور وسيع تر شده بود، دشمنان خارجي، اينجا و آنجا سرکوب شده بودند. . . . غنايم فراواني در داخل کشور به جريان افتاده بود. عده اي پولدار شده بودند و عده اي در طبقه ي اشراف قرار گرفته بودند. . . . يعني بعد از آنکه اسلام، اشرافيت را قلع و قمع کرده بود، يک طبقه ي اشراف جديد در دنياي اسلام به وجودآمد. عناصري با نام اسلام، با سمتها و عناوين اسلامي -پسر فلان صحابي، پسر فلان يار پيغمبر، پسر فلان خويشاوند پيغمبر - در کارهاي ناشايست و نامناسب وارد شدند؛ که بعضي از اينها، اسمهايشان در تاريخ ثبت است. کساني پيدا شدند که براي مهريه ي دخترهايشان، به جاي آن مهرالسّنه ي چهارصد و هشتاد درهمي که پيغمبر اکرم، صلي الله عليه وآله و سلّم، و اميرالمؤمنين، عليه السلام و مسلمانان صدر اسلام مطرح مي کردند، يک ميليون دينار، يک ميليون مثقال طلاي خالص قرار دارند! چه کساني؟ پسر صحابيهاي بزرگ، مثلاً مصعب بن زبير و از اين قبيل. وقتي مي گوييم فاسد شدن دستگاه از درون، يعني اين!يعني افرادي در جامعه پيدا شوند که به تدريج بيماري اخلاقي مسري خود- دنيا زدگي و شهوت زدگي- را، که متأسفانه مهلک هم هست، همين طور به جامعه منتقل کنند. در چنين وضعيتي، مگر کسي دل و جرئت يا حوصله پيدا مي کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه يزيد بن معاويه برود؟ مگر چنين چيزي اتفاق مي افتاد! چه کسي به فکر اين بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز يزيدي مبارزه کند؟ در چنين زمينه اي، قيام عظيم حسيني به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحيه ي راحت طلبي فساد پذير رو به تباهي ميان مسلمانان عادي و معمولي. اين مهم است! يعني حسين بن علي عليه السلام، کاري کرد که وجدان مردم بيدار شد. لذا شما مي بينيد بعد از شهادت امام حسين عليه السلام، قيامهاي اسلامي، يکي پس از ديگري، به وجود آمد. البته سرکوب شد. امّا مهم اين نيست که حرکتي از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است. اما تلختر از آن، اين است که يک جامعه به جايي برسد که در مقابل دشمن، حالِ عکس العمل نشان دادن پيدا نکند. اين، خطر بزرگ است.
حسين بن علي عليه السلام، کاري کرد که در همه ي دورانهاي حکومت طواغيت، کساني پيدا شدند، و با اينکه از دوران صدر اسلام دورتر بودند، اراده ي آنها از دوران امام حسن مجتبي عليه السلام، براي مبارزه ي با دستگاه ظلم و فساد بيشتر بود. همه هم سرکوب شدند. از قضيه ي قيام مردم مدينه، که به «حرّه» معروف است، شروع کنيد تا قضاياي بعدي و قضاياي توّابين و مختار، تا دوران بني اميه و بني عباس، مرتب در داخل ملتها قيام به وجود آمد. اين قيامها را چه کسي به وجود آورد؟ حسين بن علي عليه السلام، اگر امام حسين عليه اسلام، قيام نمي کرد، روحيه ي تنبلي و گريز از مسئوليت تبديل به روحيه ي ظلم ستيزي و مسئوليت پذير نمي شد. چرا مي گوييم روحيه مسئوليت پذيري مرده بود؟ به دليل اينکه امام حسين عليه السلام، از مدينه، که مرکز بزرگزادگان اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبير، فرزند عمر، فرزند خلفاي صدر اسلام، همه ي اينها در مدينه جمع بودند، و هيچ کس حاضر نشد در آن قيام خونين و تاريخي، به امام حسين عليه السلام، کمک کند.
پس، تا قبل از شروع قيام امام حسين عليه السلام، خواص هم حاضر نبودند قدمي بردارند. اما بعد از قيام امام حسين عليه السلام، اين روحيه زنده شد. اين، آن درس بزرگي ست که در ماجراي عاشورا، در کنار درسهاي ديگر بايد بدانيم. عظمت اين ماجرا، اين است. اينکه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته »؛ اينکه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بکته السماء و من فيها و الارض و من عليها »؛ حسين بن علي عليه السلام، را در اين عزاي بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزاي او را گرامي داشتند و به تعبيراين دعا يا زيارت، بر او گريه کردند، به اين خاطر است.(3)

نترسيدن ازخصم و مبارزه با او

موضوع عاشورا، يک موضوع تمام نشدني و هميشگي ست. چرا اين حادثه، اين قدر در تاريخ اسلام تأثيرات بزرگي گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از اين جهت کمال اهميت را دارد، که فداکاري واز خودگذشتگي اي که در اين قضيه انجام گرفت، يک فداکاري استثنايي بود. از اول تاريخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، هميشه بوده است، و ما هم در زمان خودمان، مردم زيادي را ديديم که مجاهدت کردند و از خودگذشتگي به خرج دادند، و شرايط سختي را تحمل کردند. اين همه شهدا، اين همه جانبازان، اين همه اسراي ما، آزادگان ما، خانواده هايشان و بقيه ي کساني که در سالهاي بعد از انقلاب يا اوان انقلاب فداکاري کردند، همه، جلو چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثي بوده است، و در تاريخ آنها را خوانده ايد. اما، هيچ کدام از اين حوادث، با حادثه ي عاشورا، قابل مقايسه نيست؛ حتي شهادت شهداي بدر و احد و زمان صدر اسلام. انسان تدبّر که مي کند، مي فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمه ما، عليهم السّلام، نقل شده است که خطاب به سيد الشهدا، عليه الصّلاة و السّلام، فرموده اند که « لا يوم کيومک يا اباعبدالله. » يعني هيچ حادثه اي مثل حادثه ي تو و مثل روز تو، نيست. چون عاشورا يک واقعه استثنايي بود. لُبّ و جوهرحادثه ي عاشورا اين است که در دنيايي که همه جاي آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسين بن علي عليه السلام، براي نجات اسلام قيام کرد؛ و در اين دنياي بزرگ، هيچ کس به او کمک نکرد! حتّي دوستان آن بزرگوار، يعني کساني که هر يک مي توانستند جمعيتي را به اين ميدان و به مبارزه با يزيد بکشانند، هر کدام با عذري، از ميدان خارج شدند و گريختند!ابن عباس يک طور؛ عبدالله بن جعفر يک طور، عبدالله بن زبير يک طور؛ بزرگان باقي مانده از صحابه و تابعين يک طور. . . شخصيتهاي معروف و نام و نشان دار و کساني که مي توانستند تأثيري بگذارند و ميدان مبارزه را گرم کنند، هر کدام، يک طور از ميدان خارج شدند و گريختند!ابن عباس يک طور؛ عبدالله بن جعفر يک طور؛ عبدالله بن زبير يک طور؛ بزرگان باقي مانده از صحابه و تابعين يک طور. . .
شخصيتهاي معروف و نام و نشان دارو کساني که مي توانستند تأثيري بگذارند و ميدان مبارزه را گرم کنند، هرکدام، يک طور از ميدان خارج شدند. اين، در حالي بود که هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام مي گفتند. اما وقتي نوبت عمل رسيد و ديدند که دستگاه يزيد، دستگاه خشني است؛ رحم نمي کند، و تصميم بر شدت عمل دارد، هر کدام از يک گوشه اي فرار کردند، و امام حسين عليه السلام، را، در صحنه تنها گذاشتند. حتي براي اينکه کار خودشان را توجيه کنند، آمدند خدمت حسين بن علي عليه السلام، به آن بزرگوار اصرار کردند که «آقا، شما هم قيام نکنيد! به جنگ با يزيد نرويد!»
اين، يک عبرت عجيب درتاريخ است. آنجا که بزرگان مي ترسند، آنجا که دشمن چهره ي بسيار خشني را از خود نشان مي دهد، آنجا که همه احساس مي کنند که اگر وارد ميدان شوند ميدان غريبانه اي آنها را در خود خواهد گرفت، آنجاست که جوهرها و باطن افراد شناخته مي شود. در تمام دنياي اسلامي آن روز، که دنياي بزرگي بود و کشورهاي اسلامي زيادي که امروز مستقل و جدا هستند آن روز يک کشور بودند، با جمعيت بسيار زياد، کسي که اين تصميم، عزم و جرئت را داشت که در مقابل دشمن بايستد، حسين بن علي عليه السلام، بود. و بديهي بود که وقتي مثل امام حسيني حرکت و قيام کند، عده اي از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتي معلوم شد که کار چقدر سخت است وچقدر شدت عمل وجود دارد، يکي يکي از دور آن حضرت پراکنده شدند، و از هزار و اندي آدمي که با امام حسين عليه السلام، از مکه به راه افتاده، يا در بين راه به حضرت پيوسته بودند، در شب عاشورا عده ي خيلي کمي ماندند؛ که با مجموع آنچه که روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند!
اين، مظلوميت است. اين مظلوميت، به معناي کوچکي و ذلّت نيست. امام حسين عليه السلام، عظيمترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است. چون او در چنين ميداني ايستاد و نترسيد و مجاهدت کرد. اما اين انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلوميت دارد. همان قدر که بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسيد. فرق است بين آن سرباز فداکار و انسان پرشوري که به ميدان نبرد مي رود؛ مردم به نام او شعار مي دهند و از او تمجيد مي کنند؛ ميدان اطراف او را انسانهاي پرشوري مثل خود او گرفته اند؛ مي داند که اگر مجروح يا شهيد بشود، مردم با او چگونه با شوربرخورد خواهند کرد، و آن انساني که در چنان غربتي، در چنان ظلمتي، تنها، بدون ياور، بدون هيچ گونه اميد کمکي از طرف مردم، با وسعت تبليغات دشمن، مي ايستد و مبارزه مي کند و تن به قضاي الهي مي سپارد و آماده ي کشته شدن در راه خدا مي شود. عظمت شهداي کربلا به اين است! يعني براي احساس تکليف، که همان جهاد در راه خدا و دين بود، از عظمت دشمن نترسيدند. از تنهايي خود، احساس وحشت نکردند. کم بودن عده ي خود را مجوزّي براي گريختن از مقابل دشمن قرار ندادند. اين است که يک آدم را، يک رهبر را، يک ملت را عظمت مي بخشد: نترسيدن از عظمت پوشالي دشمن.

پيروزي کوتاه مدت و بلند مدت امام حسين عليه السلام

سيد الشهدا، عليه الصّلاة و السّلام، مي دانست که بعد از شهادت او، دشمن تمام فضاي جامعه و دنياي آن روز را از تبليغات بر ضد او پر خواهد کرد. امام حسين عليه السلام، کسي نبود که زمان و دشمن او را نشناسد. مي دانست دشمن چه خباثتهايي خواهد کرد. در عين حال، اين ايمان و اميد را داشت، که همين حرکت مظلومانه و غريبانه ي او، بالاخره دشمن را شکست خواهد داد؛ هم در کوتاه مدت، هم در بلند مدت. و همين طور شد. خطاست اگر کسي خيال کند که امام حسين عليه السلام، شکست خورد. کشته شدن، شکست خوردن نيست. در جبهه ي جنگ آن کس کشته مي شود شکست نخورده است. آن کس که به هدف خود نمي رسد، شکست خورده است. هدف دشمنان امام حسين عليه السلام، اين بود که اسلام و يادگارهاي نبوت را از زمين براندازند. اينها شکست خوردند. چون اين جور نشد. هدف امام حسين اين بود که در برنامه ي يکپارچه ي دشمنان اسلام، که همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند يا داشتند در مي آوردند، رخنه ايجاد شود؛ اسلام و نداي مظلوميت و حقانيّت آن در همه جا سر داده شود، و بالاخره دشمن اسلام، مغلوب شود. واين، شد. هم در کوتاه مدت امام حسين عليه السلام، پيروز شد و هم در بلند مدت. در کوتاه مدت به اين ترتيب که، خودِ اين قيام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حکومت بني اميه را متزلزل کرد. بعد از همين حادثه بود که در دنياي اسلام پي در پي حوادثي پيش آمد - در مدينه، در مکه - و بالاخره منجر به نابودي سلسله ي آل ابي سفيان شد. به فاصله سه - چهار سال سلسله ي آل ابي سفيان به کلي برافتادند و از بين رفتند. چه کسي خيال مي کرد اين دشمني که امام حسين عليه السلام، را مظلومانه در کربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعکاس فرياد آن امام شود!؟ آن هم در سه يا چهار سال!؟در دراز مدت هم امام حسين عليه السلام، پيروز شد. شما نگاه کنيد به تاريخ اسلام و ببينيد چقدر دين در دنيا رشد کرد! چقدر اسلام ريشه دار شد! چگونه ملتهاي اسلامي پديدار شدند و رشد کردند!علوم اسلامي پيشرفت کرد، فقه اسلامي پيشرفت کرد؛ و بالاخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترين بامهاي دنيا، دراهتزاز است. آيا يزيد و خانواده ي يزيد به اينکه اسلام اين طور، روز به روز رشد کند راضي بودند!؟آنها مي خواستند ريشه ي اسلام را بکنند. مي خواستند از قرآن و پيغمبر اسلام، اسمي باقي نگذارند. اما مي بينيم که درست به عکس شد. پس، آن مبارز و مجاهد في سبيل الله که آن طور مظلومانه در مقابل دنيا ايستاد و خونش ريخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پيروز شد. اين، براي ملتها يک درس است. لذاست که از رهبران بزرگ دنياي معاصر - حتي آنهايي که مسلمان هم نيستند - نقل مي کنند که آنها گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسين بن علي عليه السلام، ياد گرفتيم. انقلاب خود ما هم يکي از همين مثالهاست. مردم ما هم از حسين بن علي عليه السلام، ياد گرفتند. فهميدند که کشته شدن، دليل مغلوب شدن نيست. فهميدند که در مقابل دشمن علي الظّاهر مسلّط، عقب نشيني کردن، موجب بدبختي و روسياهي است. و دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه ي مؤمنه، با توکّل به خدا، در مقابل او مجاهدت کند. بالاخره شکست با دشمن است و پيروزي با فئه ي مؤمنه است. اين را ملت ما هم فهميدند.
آنچه که من امروز مي خواهم عرض کنم اين است که، شما برادران و خواهران عزيز و همه ي ملت بزرگ ايران بايد بدانيد که کربلا، الگوي هميشگي ماست. کربلا مثالي است براي اينکه در مقابل عظمت دشمن، انسان نبايد دچار ترديد شود. اين، يک الگوي امتحان شده است. درست است که در روزگار صدر اسلام، حسين بن علي عليه السلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسيد؛ اما معنايش اين نيست که هر کس راه حسين عليه السلام، را مي رود، همه ي کساني که در راه مبارزه اند، بايد به شهادت برسند. نه! ملت ايران، بحمدالله امروز راه حسين عليه السلام، را آزمايش کرده است و با سربلندي و عظمت، در ميان ملتهاي اسلام و ملتهاي جهان، حضور دارد. آنچه که شما پيش از پيروزي انقلاب انجام داديدو رفتيد، راه حسين عليه السلام، بود. و آن، نترسيدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلط بود. در دوران جنگ هم همين طور بود. ملت ما مي فهميد که در مقابل او، دنياي شرق و غرب و همه ي استکبار ايستاده است؛ اما نترسيد. البته ما شهداي گرانقدري داريم. عزيزاني را از دست داديم. عزيزاني از ما، سلامتي شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزيزاني، چند سال را در زندانها گذراندند. عده اي هنوز هم در آنجاها هستند. اما ملت، با اين فداکاريها، به اوج عزّت و عظمت رسيده است. اسلام، عزيز شده است. پرچم اسلام بر افراشته شده است. اين، به برکت آن ايستادگي است.(4)

پي نوشت ها :

1-توبه؛ 73.
2- حديد؛ 20.
3- ديدار سپاه پاسداران و نيروي انتظامي، 1371/11/6.
4- ديدار قشرهاي مختلف مردم به مناسبت فرارسيدن ماه محرم، 1371/4/10.

منبع: منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383

 نظر دهید »

امام مهدی (عج) در غدیر

20 مهر 1393 توسط یعقوب زاده

امام مهدی (عج) در غدیر

در خطبه غدیر (سخنرانی پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم در معرفی امام علی علیه السلام) به حضرت بقیه الله الاعظم، توجه خاصی شده است.

خبر دادن از مهدی موعود برای آن مردمی كه قبول ولایت امیر المؤمنین علیه السلام برایشان سنگین بود، بیانگر آینده نگری اسلام و برنامه بلندمدت دین الهی برای مسلمین است. اگرچه برخی با آنکه آن روز با علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت کردند؛ پیمان شکسنتد. ولی حقایق در طول زمان برای نسل‌ها روشن گشت، و از‌ آنجا كه كارها به دست خداوند است، روزی امر اهل بیت علیهم السلام ظاهر خواهد شد. آن روز، جهان به دست جانشینان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سپرده می‌شود و انتقام آنچه در طول قرنها بر ایشان رفته است، گرفته خواهد شد.

لازم به ذكر است كه اعلام این مطالب در غدیر، یك پیشگویی و اخبار از غیب نیز به شمار می‌آید.

در خطبه غدیر، 25 جمله درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف  آمده است كه آنها را تحت 6 عنوان می‌توان خلاصه كرد:

الف: بشارت به آمدن او: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این باره می‌فرماید: «او كسی است كه همه پیشینیان به آمدن او بشارت داده‌اند.»(خطبه غدیر؛ احتجاج طبرسی، ج1، ص66.)

ب: خاتمیت او: یعنی امامت در امامان تعیین شده، اتصال دارد و منقطع نمی­گردد تا زمانی که به دست خاتم و آخرین آنان كه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف  است، برسد.

ج: مقام و منزلت او: در این باره دو جهت ذكر شده است:

1. فضائل و مناقب او:

- او «انتخاب شده خداوند» و «هدایت یافته» و «كمك شده» است.

- نور از جانب خداوند در او قرار داده شده و نوری نیست مگر با او، و حقی نیست جز با او.

2. مقام و شأن اجتماعی او:

- او ولی خدا در زمین و حكم كننده خدا در میان خلق است.

- كارها به او سپرده شده و او امین خداوند بر سِرّ و آشكار الهی است.

- او یاری كننده دین خدا است.

- او هر صاحب فضلی را به قدر فضلش و هر صاحب جهلی را به قدر جهلش نشانه می‌دهد.

د: علم او: این مسأله را نیز از دو بعد می­توان در خطبه غدیر به دست آورد:

1. او وارث هر علمی است و علمش به همه چیز احاطه دارد.

2. علم او به دریای عمیق علم الهی اتصال دارد.

هـ: قیام او: در دو مورد از خطبه غدیر، كلمه «القائم المهدی» بكار رفته و بعد از آن به قدرت مطلقه و تمام عیار حضرت بقیه الله الأعظم ـ ارواحنا فداه ـ اشاره شده كه از جانب الهی به او عطا گردیده است و هیچ قدرتی طاقت برابری با او را ندارد.

36.jpg

این موضوع از سه جنبه مطرح شده است:

1. كسی بر او غالب یا علیه او كمك نمی شود و او همه قلعه‌های محكم را فتح می‌كند.

2. او بر همه ادیان و بر همه گروه‌های شرك غالب می‌شود و آنان را هدایت می‌كند و یا (متعصبان را) نابود می­کند.

3. خداوند همه آبادی‌ها و شهرهای جهان را تحت تصرف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در می‌آورد.

و: انتقام او: در قسمتی از خطبه غدیر به این مسأله تصریح شده است که اگر چه حق اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان در طول تاریخ توسط ظالمین پایمال شده است، ولی منتقمی خواهد آمد و گذشته از عذاب اُخروی، در همین جهان دل دوستان را با گرفتن انتقام از دشمنان، مسرور خواهد كرد. این نكته در قالب سه جمله آمده است:

1. او حق خداوند و هر حق را كه به اهل بیت علیهم السلام مرتبط شود، خواهد گرفت.

2. او انتقام هر خون به ناحق ریخته اولیاء خدا را خواهد گرفت.

3. او از تمام ظالمان عالم، انتقام خواهد گرفت.

در بخش ششم خطبه نیز سه موضوع ذكر شده است:

1. نورانیت ونسل نورانی حضرت: آنجا كه می‌فرماید: «نور از طرف خداوند در من، و سپس در علی علیه السلام و نسل او تا مهدی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف  قرار داده شده است».

2. گرفتن حقوق اهل بیت به دست حضرت، آنجا كه می‌فرماید: «مهدی، حق خداوند و هر حقّی را كه برای ماست خواهد گرفت».

3. اختیار مطلق زمین به دست حضرت، آنجا كه می‌فرماید: «هیچ سرزمین آبادی نیست مگر آنكه خداوند تا روز قیامت اهل آن را به خاطر تكذیبشان هلاك می‌كند، و آن را در اختیار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف  قرار می‌دهد».

در بخش هشتم خطبه سه موضوع دیگر ذكر شده است:

1. خاتمیت آن حضرت، آنجا كه می‌فرماید: «خاتم امامان مهدی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ، از ما است».

2. غلبه او بر همه ادیان، آنجا كه می‌فرماید: «اوست غالب بر ادیان، منتقم از ظالمین فاتح قلعه ها، غالب بر مشركین، منتقم خونهای به ناحق ریخته، كمك كننده دین خدا، سرچشمه گرفته از دریایی عمیق، نشانه دهنده به افراد در حد خودشان، وارث علوم محكم كننده آیات الهی».

3. بشارت به او، آنجا كه می‌فرماید: «اوست كه كارها به دست او سپرده شده و گذشتگان به او بشارت داده‌اند، و او ست حجت باقی خداوند، و ولی او در زمین و امانتدار او بر سرّ و آشكار».

 نظر دهید »

آیا ما منتظریم ؟

20 مهر 1393 توسط یعقوب زاده

پیوند: http://www.ashoora.ir

انتظار، سرفصل امید به آینده‌ای روشن و مایه عشق و شور و امید و تلاش برای آماده‌سازی خود و جامعه برای آمدن و ظهور امام منتظر است. انتظار، هرگز یك روحیه بازدارنده، فلج‌كننده و یأس‌آور نیست، بلكه موجب دوركردن عنصر بدبینی به آینده، از نهاد انسان در جامعه بشری است. انتظار، معیار ارزش انسان‌ها است. آرزوها و آمال انسان‌ها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد و تعالی آن‌ها است. آرزوهای متعالی، حكایت از كمال روح و رشد شخصیت انسان‌ها می‌كند؛ برعكس آرزوهای حقیر و بی‌ارزش، نشان از بی‌اهمیتی و رشدنیافتگی افراد دارد. آرزوها، انسان را به حركت وا می‌دارد.

انتظار، اعتراض دائمی برضد بی‌عدالتی‌ها است؛ نجات از سكون و ركود است، ‌در صحنه‌بودن است. انتظار، نقش مهمی در سازندگی، پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت دارد. اگر انسان منتظر، به وظایفی كه برای او شمرده شده است عمل كند، به الگوی مطلوب انسان دیندار دست می‌یابد.

انتظار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اقتدای به او، ‌بیعت با او و سرسپاری به فرمان او است؛ سنگربانی عقیده، مرزبانی اندیشه و مبارزه در راه پاسداری از حریم دین و ولایت است. انتظار فرج، كار است، حركت است، تلاشی هدفمند است و با بی‌هدفی، سكون و تن‌آسایی سازگاری ندارد. مگر می‌شود در انتظار سرسبزی روزگاران بود و در فصل برگ‌ریزان، از پا نشست؟

منتظر، تلاشگری نستوه است كه برابر هر انحرافی می‌ایستد و با الهام از شیوه و آیین امام و مقتدای مورد انتظار خویش، در راه اصلاح خود و جامعه‌اش به جهاد و مقاومت می‌پردازد. از آن زمان كه فرشتگان الهی به امر خدا، برابر حضرت آدم علیه السلام سر به سجده فرود آوردند، بحث از انتظار موعودی از سلاله آخرین پیامبر الهی به میان آمد. دیگر این، وظیفه تمام فرستادگان آسمانی شد كه منتظر باشند و دیگران را هم به انتظار دعوت كنند. آن زمان كه لوط، برابر فاسدان قوم خود قرار گرفت و گفت: «كاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تكیه‌گاهی استوار پناه می‌جستم»(1) اندیشه انتظار قائم، در روح و جانش جاری بود. امام صادق علیه السلام فرمود:

حضرت لوط  علیه السلام این سخن را نگفت، مگر برای تمنای دسترسی به قدرت قائم ما. و آن تكیه‌گاه استوار، چیزی نبود، جز استواری و توانایی یاران او … (2).

انتظار، در زمان غیبت و عدم حضور ظاهری امام در جامعه، به نوعی، اعلام پذیرش ولایت و امامت آخرین وصی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است و همین انتظار موجب می‌شود ارتباط شیعیان با امامشان ـ اگرچه به صورت ارتباط قلبی و معنوی ـ حفظ شود.

1.jpg

اما به‌راستی منتظر واقعی كیست؟…

منتظر واقعی، كسی است كه به امامش معرفت داشته باشد؛ یعنی اعتقاد به ولایت و معرفت به شخصیت او. اعتقاد به ولایت، تعهد و پیمانی است كه جز با اطاعت كامل نمی‌شود. كسی منتظر واقعی است كه علاوه بر خودسازی به دیگرسازی نیز بپردازد، تا از این طریق، زمینه‌های ظهور آن حضرت را فراهم سازد.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از این‌كه ستاره پرفروغ امامت امامان علیهم السلام طلوع كند، برترین جهاد امتش را انتظار فرج دانسته است؛ زیرا انتظار فرج، انتظار جهاد و انقلابی عظیم بر ضد تمام ظلم‌ها و جنایت‌ها و اجرای عدالت به تمام معنا در سراسر جهان است. حضرت علی  علیه السلام در حدیثی فرموده است:

كسی كه در انتظار اقامه نماز به سر برد، در طی زمان انتظارش، در حال نماز به شمار می‌رود.(3)

پس كسی كه در انتظار اقامه دین حق و برپایی دستورهای الهی در سراسر جهان است، چه پایگاه و منزلتی دارد؟ در زندگی ظاهری دنیا، هر امام، در عصر خود به حمایت و یاری پیروان و شیعیان خود نیاز دارد. امام، اگر علی علیه السلام هم باشد، اگر حمایتگری نیابد و شاهد خیانت دوستان باشد، مجبور به خانه نشینی است، تا چه رسد به امامی كه در غیبت به‌سر می‌برد و انقلاب بسیار عظیمی در پیش دارد كه فقط با حمایت پیروان و شیعیانش تحقق خواهد پذیرفت.

اگر منتظر بازگشت یوسف زهراییم، آیا آماده استقبالیم؟…

عاشق و دلباخته گل نرگس، منتظر نشانه و علامت نیست؛ بلكه منتظر خود حضرت است و می‌داند این آمادگی، جز با اطاعت از فرامین آن امام بزرگوار، به‌دست نمی‌آید.

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف  فرمود:

پس هر یك از شما باید به آنچه به وسیله آن به دوستی ما نزدیك می‌شود عمل كند و آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتی نزدیك نماید دوری كند؛ زیرا فرج ما آنی و ناگهانی فرا می‌رسد.

این حدیث، وظیفه ما را به خوبی مشخص می‌كند و ما را متوجه این امر می‌كند كه در هر حال باید آماده ظهور حضرت باشیم. امام صادق علیه السلام فرموده است:

برای ظهور و قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را مهیا سازید؛ گرچه این آمادگی در حد فراهم كردن یك تیر باشد.(4)

حضرت، برای برپایی عدالت، قیام مسلحانه می‌كند. در حقیقت، این حدیث می‌خواهد بگوید كسی كه طالب ظهور آن حضرت است، باید در جهت زمینه‌سازی نهایت جهاد و كوشش را بنماید.

20.jpg

امام هادی علیه السلام فرمود:

قائم آل محمد، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه واجب است در زمان غیبتش منتظر او باشند و زمان ظهورش، مطیع باشند.

بنابراین امام معصوم در این حدیث، انتظار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را واجب دانسته است.

با توجه به جایگاه بلندی كه انتظار در مكتب شیعه دارد و تأكیدها و سفارش‌های فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام بر موضوع انتظار فرج، شیعیان باید به این موضوع اهتمام بیشتر و توجهی درخور داشته باشند. باید مراقب بود اعتیاد به غیبت امام، گریبانگیر ما نشود.

هم‌اكنون هزار و اندی سال از غیبت آن امام معصوم می‌گذرد و هنوز اذن ظهور از ناحیه ذات اقدس اله صادر نشده است.

چرا تأخیر؟…

یقیناً تأخیر از ما است؛ زیرا طبق فرمایش مولایمان، این ما هستیم كه یكدل نشده‌ایم و در راه او به‌طور شایسته، قدم بر نداشته‌ایم:

اگر شیعیان ما كه خداوند آنان را در بندگی‌اش یاری كند، در عهد و وفای به ولایت ما یكدل و یك‌صدا بودند، میمنت دیدار و ظهور ما این‌قدر به تأخیر نمی‌افتاد.(5)

عدم وفای به عهد پیروانش، موجب محرومیت جهان بشریت از این فیض بزرگ خدایی شد. آیا جز این است كه زندان غیبت، دستان یداللهی او را بسته است و از تزلزل و تحیر بشریت در غم و اندوه به سر می‌برد و با دلی غمگین، همگان را به دعا برای تعجیل در فرج خویش فرا می‌خواند.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم؛ بلكه به وظایفمان مقابل حضرت كه یكی از آن‌ها دعای بسیار برای تعجیل در ظهور او است اهمیت دهیم. به راستی آیا برای ما عذری در كوتاهی از این دعای مهم باقی می‌ماند؟ چرا كه بهترین و مؤثرترین عملی كه بتوان با آن پدر مهربان ارتباط برقرار كرد و بسیار در تعجیل ظهورش مؤثر می‌باشد، دعا است.

مولای ما! شب سیاه غیبت تو بس طولانی شده است. بسیاری در این سیاهی شب به سوی دنیا می‌گریزند؛ اما سپیده دم كه آن‌ها دورش می‌پندارند، به زودی آشكار خواهد شد.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم.

پی نوشتها:

(1) سوره هود، آیه 80.

(2) بحار الانوار، ج12، ص 158.

(3) بحارالانوار، ج7، ص255.

(4) همان، ج52، ص366.

(5) همان، ج53، ص177.

برگرفته از سایت ashoora.ir

 6 نظر

عید غدیر

20 مهر 1393 توسط یعقوب زاده

سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین (ع) خجسته باد .

” من کنت مولاء و فهذا علی مولاء “


هان ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم , علی نیز مولا و رهبر اوست .

و چنین بود که ” غدیر ” عید ولایت نام گرفت و مکتبی جاودان در تاریخ آغاز شد .

و اینک از پس قرن ها , در عید سبز غدیر روز تداوم رسالت محمد در ولایت علی دیگر بار با او و پیامبرش پیمان میبندیم که بیعت با او بیعت با خو معبود است .

با تو بیعت می بندیم نه به زبان , به رسم بیعت شکنان ! با روح و جان خویش که تنها راه حق و حقیقت را در پیش گیریم و جز خدای یکتا را نپرستیم …


 نظر دهید »

توكل حقيقي چگونه است؟

18 مهر 1393 توسط یعقوب زاده

تصویرذهنی شما از توكل چیست؟ مولفه های سازنده مفهوم “توكل” نزد شما چه چیزهایی است؟ میان توكل به خداوند و لزوم كار و تلاش چه نسبتی برقرار است؟

عطف توجه به معنای حقیقی و حقیقت معنای “توكل"، تاثیر بسزایی در زندگی دنیوی و اخروی فرد متوكل بر جای خواهد گذاشت. به منظور دستیابی به تصویری روشن از مفهوم “توكل” به خداوند مطالعه نوشتار حاضر را به شما توصیه می‌كنیم. امید كه مقبول نظر و اثر بخش افتد.

*******

“معناى توكل مسلماً این نیست كه انسان در مسجد معتكف شود و مشغول به عبادت و راز و نیاز با خدا گردد و اوقات شبانه روز را بدین گونه سپرى كند و دست از كسب و كار بردارد، به آن امید كه خدا خود رزق و روزى او را تأمین كند؛ بى تردید این گونه اشخاص، بیراهه رفته‌اند و به معنا و مفهوم حقیقى توكل دست نیافته اند. چنانكه در روایتى آمده است:

«رَاى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قَوْماً لایَزْرَعُونَ قالَ مَنْ اَنْتُم؟ قالُوا: نَحْنُ الْمُتَوَكِّلُونَ قالَ: لا بَلْ اَنْتُمْ الْمُتَّكِلُونَ»1

پیامبر گرامى اسلام، گروهى را مشاهده كرد كه به دنبال كشت و كار نمى‌روند، فرمود: چه مى‌كنید؟ گفتند: ما متوكلین هستیم. آنگاه پیامبر فرمود: شما متوكل نیستید، بلكه سربار جامعه هستید.
پس توكل كننده باید از كار و تلاش غفلت نكند، چنانكه كسانى كه اهل توكل نیستند، این گونه اند. منتها فرق این دو، در رابطه قلبى آنهاست: توكل كننده به انگیزه اطاعت امر خدا و با تكیه و امید داشتن به خدا تلاش مى‌كند؛ ولى انسان غیر موحّد و غیر متوكل، روزى خود را در كارش مى‌جوید و یا در دست دیگران كه مزدى به او بدهند.

اساساً كسى كه به خدا معرفت دارد، مى‌داند كه به مقتضاى حكمت الهى، امور به واسطه اسباب تحقق مى‌یابد. گاهى اسباب، مادى و طبیعى است و گاه معنوى است و بسا اسبابى غیرعادى و خارق العاده است. به هر ترتیب حكمت الهى ایجاب مى‌كند هر پدیده‌اى از طریق اسباب خودش محقق گردد از این رو علم و شناخت به خداوند و حكمت او موجب معرفت به مقتضاى حكمتش ـ كه برقرارى نظام اسباب و علل است ـ مى‌گردد و در نهایت، تكامل انسان بستگى به همین نظام داشته و به واسطه آن بشر در بوته امتحان و آزمایش قرار مى‌گیرد وگرنه انسان تكامل نمى یابد، زیرا تكامل انسان در گرو انجام وظایف بندگى است و آن نیز در ارتباطات انسانى مطرح مى‌گردد و این ارتباطات نیز در نظام اسباب و مسبّبات مندرج مى‌باشد و اگر انسان انزوا گزیند و فقط به عبادت مشغول گردد و در زندگى روزمرّه به كار و تلاش نپردازد، برخلاف حكمت الهى عمل كرده است و در این صورت، انتظار رسیدن رزق و روزى از جانب خداوند، قطعاً بى مورد خواهد بود، به قول مولوى:

گر توكل مى‌كنى در كار كن             كشت كن پس تكیه بر جبار كن



بنابراین حكمت الهى ایجاب مى‌كند كه انسان در مسیر راهیابى به نیازها و خواسته هایش، از اسباب بهره جوید. اگر بنا بود با درخواست روزى از خدا و گفتن یك «یا الله» روزى انسان فراهم شود، دیگر كسى به دنبال روزى نمى‌رفت و انسانها آزمایش نمى‌شدند. این مشكلات است كه انسان در جریان آن آزموده مى‌شود و در نتیجه به تكامل و یا انحطاط و سقوط دست مى‌یابد. اگر در هر مرحله، براى انسان وظیفه‌اى مشخص شده، بدان جهت است كه باید به دنبال اسباب برود، وقتى گرسنه است باید كار كند و در نتیجه كار، رابطه بین كارگر و كارفرما، تصرف در اموال دیگران، ظلم، ظالم و مظلوم، محروم و مستضعف و جبّار و مستكبر مطرح مى‌شود.

اگر بنا بود هر كس دو ركعت نماز بخواند و بعد از نماز غذاى بهشتى در برابر او نهاده شود، دیگر امتحانى در كار نبود و همه انسانها صالح مى‌بودند و اهل طاعت از اهل معصیت، شناخته نمى‌شدند و معلوم نبود كه چه كسى براى اطاعت خدا، حاضر است رنج بكشد و چه كسى از دستاورد تلاش دیگران بهره مى‌جوید.

البته گاهى وراى «نظام اسباب و مسبّبات عادى» حكمت الهى اقتضاء مى‌كند كه امر خارق العاده‌اى رخ دهد، چنانكه درمورد حضرت مریم(علیها السلام) چنین امرى رخ مى‌داد.

«… كُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَكَرْیا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً…»2

هرگاه زكریا به صومعه نزد مریم مى‌آمد، نزد او روزى مى‌یافت.

این امر بر اساس حكمت الهى رخ مى‌دهد و نیز براى اینكه خداوند لطفش را به بندگان شایسته‌اش نشان دهد و دیگران نیز پند گیرند، كسى كه چنین لطفى به او شده، آزمایش مى‌شود كه از این نعمت بزرگ قدردانى مى‌كند یا نه.

گذشته از موارد نادر و اندك، در بیشتر موارد حكمت الهى اقتضاء مى‌كند جریان امور بر اساس اسباب عادى برقرار باشد. حال اگر كسى بگوید: من نمى‌خواهم از راه اسباب به مقصود و هدفم برسم؛ خواست او با خواست خدا هماهنگ نیست و برخلاف خواست خدا حركت مى‌كند. اگر او بنده صالحى است، باید كار و عبادت او مرضى خدا باشد. وقتى خدا این نظام را مى‌پسندد، چطور او از خدا مى‌خواهد، در حق او برخلاف این نظام رفتار كند، گویا مى‌پندارد علمش بیش از علم خداست. وقتى خداوند مى‌خواهد از فلان طریق به تو روزى دهد، تو مى‌گویى نه از راه دیگرى واز پیش خود به من روزى بده؟ این نیست جز تنبلى و خواستى مخالف حكمت الهى.

اگر گفته مى‌شود: باید از اسباب براى رسیدن به اهداف، بهره جست، این بدان معنا نیست كه روزى تو توسط زمین، نانوا و كار تأمین مى‌گردد، بلكه همه اینها از خدایند و تدبیرشان به دست اوست و روزى نیز از اوست، اما تو وظیفه دارى به دنبال اسباب بروى، تا هدفهاى الهى در نظام عالم تحقق یابد و آن هدفها در مسیر تكامل انسانهاست.
پیامبر گرامى اسلام، گروهى را مشاهده كرد كه به دنبال كشت و كار نمى‌روند، فرمود: چه مى‌كنید؟ گفتند: ما متوكلین هستیم. آنگاه پیامبر فرمود: شما متوكل نیستید، بلكه سربار جامعه هستید.

پس توكل كننده باید از كار و تلاش غفلت نكند، چنانكه كسانى كه اهل توكل نیستند، این گونه اند. منتها فرق این دو، در رابطه قلبى آنهاست: توكل كننده به انگیزه اطاعت امر خدا و با تكیه و امید داشتن به خدا تلاش مى‌كند؛ ولى انسان غیر موحّد و غیر متوكل، روزى خود را در كارش مى‌جوید و یا در دست دیگران كه مزدى به او بدهند. توكل كننده به كسى جز خدا امید ندارد و حتى اگر دستش از همه اسباب كوتاه گردد، رخنه‌اى در امید او پدید نمى‌آید. مضمون برخى روایات چنین است كه مؤمن به آنچه نزد خداست امیدوارتر است؛ چون ممكن است مال او از بین برود و یا ربوده شود؛ ولى آنچه در خزانه خداست از بین نمى‌رود.

برگرفته شده از سایت tebyan.net

 4 نظر

ولادت امام هادی النقی (ع)

18 مهر 1393 توسط یعقوب زاده

ولادت دهمین گلبرگ آسمانی ، هادی امّت ، بر پیروان ولایت مبارک باد …

 2 نظر

مهدی فاطمه تنهاست ...

08 مهر 1393 توسط یعقوب زاده

یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد …

” مهدی فاطمه ” تنهاست , از او یاد کنیم …

 3 نظر
  • 1
  • 2
  • 3

ساعت

ساعت فلش مذهبی

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فاصله ی ما تا خدا
  • چادر
  • نماز اول وقت
  • ولادت امام رضا (ع)
  • امام عصر (عج)
  • آقا بیا ...
  • زندگی کوتاه ...
  • امام حسین (ع)
  • مادر که برود ...
  • نزدیکتر از رگ گردن ...
  • ولادت امام هادی النقی (ع)
  • توكل حقيقي چگونه است؟
  • عید غدیر
  • آیا ما منتظریم ؟
  • امام مهدی (عج) در غدیر
  • راز نهفته در عاشورا بيدار کردن وجدان مردم
  • امام حسين عليه السلام، الگوي انسانها
  • ويژگي‌هاى بزرگ اخلاقى‏ اباعبدالله
  • ویژگی های رسول اکرم (ص)

اوقات شرعی

قالب بلاگفا

دعای فرج

ذکر ایام هفته

قالب بلاگفا

حدیث

حدیث موضوعی

دانشنامه مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

پخش زنده حرم ها

پخش زنده حرم

فلش مداحی

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس